میزاج
رنگ، در یک حالت و مزاج نمیایستند، بلکه همیشه در حالت تغییر و حرکت میباشند و منبة قوّههای اساسی ارگانیزم هیوانی، نفسانی، حس، حرکت و تفکر) به شمار میروند. توصیف این اخلاط، طبیعت آنها، صلاحیت و فایدة آنها در بدن در جدول داده شدهاند (نیگ. جدول).
فیزیالاگ روس ا. پ. پاولاف نخستین بار خیلهای مزاج آدمان را از روی نوعهای سیستم عصب جدا کرده، 4 گروه آن را-سنگوینی (دموی) ، خالیری (سودانی) ، میلنخالی (سفرایی) و فلیگمتی (بلغمی) مقرّر و از جهت علمی اساسناک نمود، که این گروهها به نظریهن مزاج موافقت میکنند و هر یکی از آنها، چنان که در جدول دیده میشود، به افضلیّت این یا آن خلط در بدن علاقهمند است.
میزاج انسان به چگونگی آمیزش چار عنصر و 4 خاصیت آنها وابسته است. از این جیخت مزاج به دو نوع تقسیم میشود: مزاج معتدل و مزاج غیریموعتدل. به عبارة طبّی گوییم، «چون اجزای ارکان (چار عنصر) موماسّ یکدیگر شود، کیفیّت متضادة بعضی در بعضی عمل کند و اگر مزاج بر منهج وسط (به یکدیگر میلنکننده) در میان کیفیات متضاده واقع شود، چنین مزاج را معتدل حقیقی خوانند. چنین مزاج وجود ندارد، آن را فقط به طریق فرز توان انگاشت». یعنی مزاج معتدل (مزاج آدم جوان و سالم، که از هر یک خط-از جهت قوّه، حس، تفکر، ذکاوت و غ. کامل باشد) در طبیعت وجود ندارد یا کم وامیخورد. امّا مزاجی، که در میان کیفیّت متضاده مایل یکدیگر باشد، یعنی مزاج غیریموعتدل، عبارت از 8 قسم است: 1) فقط مایل به حرارت (گرم)؛ 2) فقط مایل به برودت (خنک)؛ 3) فقط مایل به رطوبت (تر)؛ 4) فقط مایل به یبوست (خشک)؛ 5) مایل به حرارت و یبوست (مزاج آتش)؛ 6) مایل به حرارت و رطوبت (مزاج آب و هوا)؛ 7) مایل به برودت و یبوست (مزاج خاک) و 8) مایل به برودت و رطوبت (مزاج آب).
میزاج غیریموعتدل 4 درجه داشته، هر کدامی به 3 پایه تقسیم میشود (نیگ. رسم 2). همة جسمها، مینیرلها، خوراکواری، نباتات، داروها، از جمله عضوهای هیوانات، از روی رنگ، بویی، طعم و تأثیر خود به ارگانیزم موافق همین درجهها و پایهخا تصنیف کرده شودهاند 4 درجة مزاج را از روی تأثیر دارو به ارگانیزم مویین میکردند، که معیار آن تقریباً چنین بود (به عبارة طبّی): 1) اگر مقدار کم آن به بدن ادّاس (جوان و سالم) کیفییتی زیاد و غالب ننماید، مقدار بسیار و تکرار استعمال آن تغییر کمی نماید، امّا ناقص و مختل (ویران) نسازد، درجة اوّلی گویند؛ 2) اگر مقدار کم آن کیفیّت غالب و زایید نماید، امّا زیادتی مقدار و تکرار استعمال آن به حدّ ضرر و فساد نرسد، درجة ثانیه نامند؛
ا) اگر زیادتی مقدار و کثرت استعمال آن به ضرر و فساد و
گرم باشند، به آن دارو تا درجة مویّه گیاه یا خوراکهای طبیعتاً خنک علاوه کرده میشد و غ. مووافیق نظریة طبّ قدیم مزاج آدمان به جنس، سنّ و سال، اقلیم وابسته است. در «ال-قانون» گفته میشود، که مزاج کودکان و نورسان نظر به کلانسالان گرمتر و نمناکتر، مزاج کهنسالان سرد و خشک، مزاج زنان نظر به مزاج مردان خنکتر و نمناکتر، مزاج ساکنان مملکتهای شمال نظر به مزاج شخصانی، که در جنوب استقامت میکنند، نمناکتر است. به هر عضو داخلی بدن مزاج مخصوصی نیز خاص میباشد. به قول ابن سینا ترتیب و نسبت عضوهای گرم بدن چنین است: گرمی مزاج روح زیادتر است (>) از دل > خون > جگر > شش > موشکها > سیلوره، گُرده و غ؛ عضوهای مزاج خنک: بلغم خنکتر (>) از چربو > مویی > استخوان > تغایک > پیدا > پردهها > عصبها > حرام مغز > مینة cap > پوست و غ؛ عضوهای تر: رطوبت بلغم زیادتر است (>) از خون > روغن > مینة cap، حراممغز > پستان > تخمدان > شش > جگر > سیلوره > گُرده > موشکها > پوست؛ عضوهای مزاج خشک: خشکی مویدا زیادتر (>) از استوخان > تغایک > پیها > پردهها > رگها > عصبهای حرکت > دل > عصبهای حسیات > پوست. اغذیه و ادویه (خوراکواریها و داروها) به چنین گروهها تقسیم میشوند:
غیای مطلق-خوراکواریهایی، که فقط خصوصیت غذایی داشته، مزاج آدم را تغییر نمیدهند؛
2) غذای مطلق-مادّهایی، که خاصیت غذایی ندارند، ولی میتوانند مزاج آدم را دیگر کنند؛
3) غذای دوایی-مادّهایی، که خاصیت غذایی آنها نظر به تعسیر دوایی آنها زیادتر یا قویتر است (بادِِرینگ، کد و، خربزه، انگور، شلغم، سبزی، ماش، لُبیا و غ .)؛ 4) دواهای غذایی-مادّهایی، که تأثیر دوایی آنها نسبت به خصوصیت غذایشان زیادتر است (نعنا، سر، کاسنی، توت، آل و و غ)؛ 5) مادّة زولخاسییتین-در برابر تأثیر به مزاج باز تعسیر مخصوص هم دارند. مس. ، زهرها، که برعکس فعالیّت ارگانیزم تأثیر کرده تمام عضوها، قوّهها و گرمی طبیعی بدن را خراب نموده، باعث درد و مشقّت و حتّی حالت مرگآور میگردند؛ پادزهرها و تریاکها، که با تأثیر مخصوص خود قوّهها، گرمی و تنظیم بدن را برقرار، تأثیر زهرها را برطرف و ارگانیزم را سالم و مستحکم مینمایند. به نظریة مزاج، با وجود نارساییهای علمی آن، ذاتاً سیرت و صورت متریالیستی خاص بود. بیسبب نیست، که این نظریه در طبّ در مدّت 2، 5 هز. سال مقام بزرگ داشت.
د .: ابول ابن سینه. کنان ورچیبنایی نوک. کن. 1. تشکینت، 1954؛ کپرناو و. ا.. هاشماو ر. ، حکمت اثرها. د. ، 1975.
یو. ن. نورعلییف.