مکتبهای فلسفی، نوع و شکلهای رویههای فلسفیست (متریالیزم و ایدهآلیزم) ، که در حلّ مسئلة اساسی فلسفه از یکدیگر فرق میکنند و تابشهای گوناگون رویه و مکتبها را افاده مینمایند. مکتبهای فلسفی افادة مبارزة داخلی رویههای فلسفی، نتیجة مبارزة بین آنها و انعکاس مبارزة غایوی طبقههای گوناگون جمعیت میباشند.
بزرگترین و مشهورترین مکتبهای فلسفی اینهایند:
مکتب بدین، مکتب فرییبورگ، رویة ارتجاعی و ایدهآلیستی فلسفة برجوزی نیمیس، یکی از مکتبهای نیاکنتچیگی. آخر عصر 19 و ابتدای عصر 20 از طرف و. ویندیلبند (1848-1915) و گ. ریکّیرت (1863-1936) تعسنس گردیده است. فلسفة مکتب بدین تعلیمات صافیرّتسیانلیست. به عقیدة پیروان مکتب مذکور علمهای طبیعتشناسی و جمعیّتشناسی اساسهای کاملاً مختلف دارند. علمهای طبیعتشناسی، که از مفهومهای عمومی استفاده مینمایند، از آپتیمیزم دور بوده، فرد و وحدت را صرف نظر مینمایند؛ علمهای جمعیّتشناسی باشد نه با قانونخای عمومی، بلکه تنها با حادثههای یگانه سر و کار دارند، بنا بر این آنها از تعبیر علمی حادثههای اجتماعی عاجزند. نمایندگان مکتب بدین نظریه و تاریخ را به هم مقابل گذاشته بیاساس دعوا میکردند، که حیات تاریخی به قانونی تابع نیست. این دعوا چنین معنی دارد، که علمهای جمعیّتشناسی اصلاً علم نیستند. نمایندگان این مکتب به تعلیمات مارکسیستی در بارة ضرورت عوضشوی کاپیتالیزم به ساتسیلیزمه ضد میبرآمدند، پراگریسّ جمعیّتی را انکار میکردند، ساتسیلیزم را نه همچون ساخت جمعیلتی، بلکه شعار اخلاقی میدانستند. مکتب مذکور، که دشمن متریالیزم تاریخی میباشد، در بین ادیالاگهای امپریالیزم شهرت و رواج یافت.
مکتب امّنینتی، فلسفة امّنینتی، یکی از مکتبهای ایدهآلیزم سوبژکتیوی. در ژرمنیه نیمة دوّم عصر 19 پیدا شده است. مجچودیّت مستقل هستی را نسبت به شعور رد کرده، عالم ابژکتیوی را مضمون امّنینتی (باطنی) شعور میداند. فیلسوفان مکتب امّنینتی آشکارا اقرار بودند، که طرفداران سالیپسیزم مخصوصاند. به عقیدة آنها سالیپسیزم نباید «متافیزیکی»، بلکه «گیاسیالاگی» باشد. فیلسوفان امّنینتی (و. شوپّی، ا. ریمکی، a. لیکلیر، ر. شوبیرت-زالدیرن و دیگ .) در پیروی بیرکل موجودیّت اشیا و حادثههای عالم مادّی را نتیجة ادراک میدانستند. مکتب امّنینتی قطعیاً ضد علم است. نمایندگان آن همفکری خود را با ایمپیریاکریتیتسیزم آشکارا اظهار کرده، رویراست به حمایه دین و ایدهآلیزم میبرآمدند. . لنین مکتب امّنینتی را محصول انقراض مدنیّت برجوزی نامیده، نوشته بود: «امّنینتها-ریکتسیانیرهای نیخایتدرجه اشدّی، ترغیباتچیان آشکاران فدسیزم، جهالتپرستان کامل میباشند» (اس. ، جلد-14، صحیف-242).
مکتب یونیه، قدیمترین رویة متریالیستی در فلسفة یونان قدیم. در شهر-دولتهای میلیت و ایفّیس عصر 6 پیدا شده است. با طبقههای پیشقدم جمعیّت غلامداری علاقهمند بود. پیروان این مکتب در مبارزه با عقیدههای اساطیری و دینی اعیان و اشراف زمیندار غایههای ساده متریالیستی و دیالکتیکی را پیش گذاشتهاند. به تشکّل مکتب یونیه مدنیّت شرق تأثیر زیاد رسانده است. نمایندگان این مکتب میکُشیدند، که ظهورات گوناگونّ عالم را از یک مبدأ مادّی نشان دهند: «آب» (فلیس) ، «هوا» (انکسیمین) ، «آتش» (گیرکلیت). «همیل طور،-نوشته بود ف. اینگیلس،-این جا در نزد ما متریالیزم» ابتدایی ستیخیوی پرّه هویدا میگردد» (دیالکتیکه پریرادы، س. 147). دیالکتیکة مکتب یونیه در اعترافپ رابطه و نفوذ متقابل حادثهها، تغییر و ضدیت دائمی آنها افاده مییافت. انکسیمندر در باب سیرشمار عالمها، تعبیر علمیا طبیعی ترقّیات زوالیوتسیانی اوّلین فرضیهها پیشنهاد کرد. انکسیمین اوّلین شده در بین سییاره و ستارهها فرق گذاشت. متیرپلیزم آنها تمایل اتییستی داشت.
مکتب اسکندریی (از نام ش. اسکندریة مصر) ، 1) به معنای محدود فلسفة یهودی اسکندریة عصر 1 تا م. بر خلاف دیگر تعلیمات فلسفی تنقید را ترغیب مینمود، تعلیمات را در بارة آفرینش اثبات کردن میشد (جریانهای باقیمانده ازلیّت و ابدیت وa مستقلیت عالم را اعتراف میکردند) ، به تعبیر و تفسیر ببلیه در اساس متد کتگوریهای رواقی افلاطونیان اساس یافته بود. 2) به معنای وسیع-رویة فلسفة ایدهآلیستی یوناک قدیم (عصر 1 تا م. -عصر 6 م .). پهای دایش مکتب نتیجة تنزّل ساخت غلامداری است. مکتب اساساً فلسفة یهودی فیلان اسکندر (سال 25 تا م.-سال 40 م .) نیاپیفگاریزم، نوفلاتونی، اینچنین متفکّران مسیحی اسکندریة عصرهای 2-3-را در بر میگیرد. مکتب اسکندریه به تعبیر خیلی دقیق ک. مرکس «… میکُشید، که زوراً «خقیقت ابدین» اساطیر یونانی و مطابقت پُرّة آن را با «نتیجههای تدقیقاتی علمی» اثبات نماید» (مرکس ک. اینگیلس ف. ، ساچ. ، ت. 1، س. 99).
مکتب کلبی، کلبییون، جریان فلسفة ایکلیکتیکی یونان قدیم، که عصر 5 تا م. از طرفن aریستافین (تقریباً 435-370 تا م .) تأسیس شده است. انتیسفین در ابتدا پیرهای گارگیی، بعد پیرو سقراط بوده، بر ضد اعیان و اشراف-اریستاکرتیه میبرآمد. کلبییون بر خلاف ایدهآلنزم افلاطون موجودیّت وحدت و احساسات را اعتراف میکردند؛ مفهومهای عمومی را نام بیمضمون میشماریدند. به مقابل مطلق گردانیدن کلّ مبارزه برده، کلبییون خود فرد را مطلق میساختند. انتیسفین مادّی بودن روح را قائل است. دیاگین سیناپی (404-323 تا م .) تعلیمات انتیسفین را ترقّی داده کمبغلی، زهد و بیمدنیتی را ترغیب میکرد. مینیدیم (عصر 3 تا م .) به تنقید اخلاق ایپیکورسیزم دقّت مخصوص میداد. ایدهآل اخلاقی مکتب کلبی بیحسیات، بینروان نسبت به ثروت، شأن و شرف، نکاح، عایله، سیاست و غ. بود.
مکتب کیمبریج، افلاطونیان کیمبریج جریان فلسفة ایدهآلیستی، که به حمایه دین و ایدهآلیزم، بر ضد متریالیزم و اتییزم نگرانده شده بود. در دورة روالوتسیة برجوزی انگلیه (عصر 17) پیدا شده است. اساسگذارایی مکتب کیمبریج ر. کیدوارت (1617-88) و گ. مار (1614-87) بعضی نقطههای افلاطونیه، از جمله تعلیمات «عالم غایهها» او را قبول کرده، غایهها را نخستمایه موجودات میپنداشتند. به متیرکلیزم ف. باکاپ، ت. گابّس و فیزیکة ر. دیقرت عرفان، سخالستیکه و هورافات را مقابل میگذاشتند. مار و کیدوارت فطریّت دانش را اعتراف میکردند. به عقیدة آنها معرفت یک نوع خاطره است، «زیرا اشیا سبب معرفت نبوده، یادداشت معرفت میباشد» (مار). هیچ گونه متیریة بیرون از روح وجود ندارد؛ متیریه مادّة غیریفعالیست، که از روح حرکت میگیرد. افلاطونیانی کیمبریج نه تنها به مقابل متریالستان زمان خود، بلکه بر ضد دیماکریت نیز مبارزه برده عقیده داشتند، که متریالیزم را از ابتدا نیست کردن ضرور است. آنها به مقابل علم و متریالیزم مبارزه برده، در تاریخ فلسفة انگلیس رل ارتجاعی بازیدند.
مکتب کرینه، کیرینیها، جریان فلسفی یونان قدیم. اساسگذار این مکتب اریستیپیک-کرینگی (435-360 تا م .) دعوا میکرد، که حقیقت ابژکتیوی وجود ندارد. از این رو، باید از هرگونه کوشش درک طبیعت و قانونهای آن دست کشید. پیروان مکتب کرینه در مسئلههای عمومیفلسفی غایههای ایدهآلیزم سوبژکتیوی و شکّاکیه، در مسئلة اخلاق گیدانیزم (رندیه) را ترقّی دادند. به مقابل متریالیزم و طبیعتشناسی مبارزه برده، فقط احساسات سوبژکتیوی را اساس بااعتنماد معرفت و اخلاق میدانستند. به این مناسبت و. ا. لینیپ نوشته بود، که کریننها «احساس را همچون پرینتسیپ نظریة دانش و همچون پرینتسین ایتیکه اَرَلَش میکنند» (اس. ، جلد 38، صحیفة 290).
مکتب مربورگ، یکی از مکتبهای نیاکنتچیگی. آخر عصر 19 در ژرمنیه از طرف گ. کاگین (1842-1918) تأسیس شده است. تحت شعار «به قفا، به سوی کنت» با متریالیزم و طبیعتشناسی متیرللیست مبارزه میبرد. نمایندگان این مکتب پ. نتارپ (1854-1924) ، ه. کسّیریر (1874-1945) ا. کنت را از طرف «راست» تنقید کرده، واقعیت ابژکتیوی را محصول «تفکر خالص» اعلان نمودند. هستی در جریان تفکر پیدا میشود، ولی به واقعیت تام تبدل نمییابد. جریان معرفت همه، امّا مقصد هیچ است. گ. کاگین طبیعتشناسی نظریهوی و متیمتیکه را بیاساس به علمهای اجتماعی مقابل میگذاشت. علمهای اجتماعی به عقیدة او دوّمدرجهاند. ساتسیلیزم را گویا از جهت علمی اساسناک کردن ممکن نیست. گ. کاگین حامی اشدی دین بود. دشمنی با متریالیزم دیلیکنی و تاریخی این مکتب را به تکیهگاه غایوی راهبران ارتجاعی انتیرنتسیانلی 2 (ه. بیرنشتیین، ک. کوتسکیی، م. عدلیر) تبدل داد. در زمان حاضره غایههای ارتجاعی مکتب مربورگ را ساتسیلستان راست انتشار میدهند.
مکتب مشّایة یونان، پیریپتیتیکه، مکتب شاگردان و پیروان فلسفة ارسطو. مکتب پیروان ارسطو در ظرف تقریباً ده عصر (335 تا م.-529 م .) واسطة توانای انکشاف علم در یونان بود. در ابتدا بسیار شاگردان ارسطو همچون مورخ، طبیعتشناس، گیاگرف، موسیقیشییاس و ادبیاتشناس نام برآوردند. بعد ارسطو زیافرست ایفیسی (372-287 تا م .) و سترتان لامپسکی (305-270 تا م .) سروری مکتب را به عهده داشتند. عصرهای آخر اهل مکتب اساساً از شارحان، ناشران و محرران بعدینة ارسطو (مشهورترینش اسکندر افرادیزی) عبارت بود. مکتب مذکور در تشکّل عقیدههای افلاطونیان، فایساگورسیان (پیفگاریان) و رواقیان نقش مویین گذاشته است. پیروان فلسفة ارسطو در مملکتهای شرق نزدیک و میانه با نام اهل مشّایه مشهورند.
مکتب میگره، یکی از مکتبهای فلسفی ایدهآلیستی یونان قدیم. عنصرهای فلسفة ایلستها و صوفیستانیان (صافیستها) را با ایتیکة سقراط به طور ایکلیکتیکی مخلوط میساخت. ابتدای عصر 4 تا م. در میگره از طرف اقلیدس (اوکلید، شاگرد سقراط) تأسیس شده، تا عصر 3 تا م. وجود داشت. بعد اقلیدس متفکّران و فیلسوفان اوبولید، دیادار، ترسیمخ، کران و ستیلپان نقطههای اساسی مکتب را انکشاف دادند. به عقیدة نمایندگان مکتب میگره معرفت هستی فقط به توفیل مفهومها ممکن است. شهادتن آرگنهای حس باعث گمراهیهاست. فیلسوفان این مکتب حرکت، گوناگونرنگی عالم، گذشتن تغییرات مقداری به صفتی، یگانگی فرد و خاص را انکار میکردند. عقیدههای خود را به واسطة سفسطه و پرداکسها در مباحثه با مخالفانشان بیان میکردند. ردّیة این سفسطه و پرداکسها به ترقّی دیالکتیکه و منطق عتیقه مساعدت کرده است.
مکتب میلیت، از قدیمترین تعلیمات فلسفة متریالیستیست، که عصر 6 تا م. در ش. میلیت یونان قدیم پیدا شده است. فیلسوفان میلیت (فلیس، انکسیمندر و انکسیمین) در اساس کامیابیهای مدنیّت شرق قدیم (مصر، فنیتسیه و بابلستان) اوّلین فرضیههای استرانامی، متیمتیکی، فیزیکی و بیولوگی را در یونان قدیم پیشنهاد کردهاند. مکتب میلیت عالم را ارگانیزم تام دانسته، بین زنده و مُرده، روحیات و طبیعیاتفرق نگذاشته است. مکتب میلیت به ترقّی بعدینة افکار علمی و فلسفی یونان قدیم و اروپای عصرهای میانه تأثیر رسانیده است. به تعلیمات مکتب یونیه قرابت داشت.
مکتب پدویه، مکتب رشدی اتلیه، مکتب فلسفة عصرهای 14-16، که در اتلیة شمالی تشکّل یافته است. اساسگذارش ترغیباتچی فلسفة ارسطو، فلسفة عرب و علمهای طبیعتشناسی پیت را د ابنا (1257-1315) اعتراف شده است. مکتب پدویه غایخای ابن رشد و رشدیّه را در بارة قدیمی عالم، نظریة «حقیقت دوگانه»، تعلیمات در بارة ذهن همچون جوهر روحی مستقیم ادامه داد. به عقیدة اهل این مکتب آدم مخلوق نیست و عالم را با دخالت قوّههای فوقالبیطعی درک مینماید؛ روح فردی فانیست. آنها سببناکی حادثات عالم را اعتراف نموده معجزات را رد میکردند، به پیشرفت استرانامیه و طبّ دقّت مخصوص میدادند. نمایندگان اساسی مکتب پدویه مرسیلیین پدویگی (بین 1275-80-4343) ، پالا وینیتا (1372-1429) ، الیسّند را اکیلّین (1463-1512) ، ایلیه دیل میدیگا (1450-93) و دیگران بودند. مکتب پدویه اثرهای ارسطو و ابن رشد را ترجمه و نشر کرد.
مکتب رواقی، ر واقعه، بزرگترین مکتب فلسفی یونان قدیم. در دورة تنزّل دموکراتیة غلامداری در افکار و عقیدههای اهل جمعیّت یونان تغییرات عمیق به عمل آمد. مکتب ر واقعهافادهکنندة این عقیدهها بود. به عقیدة رواقیان ضدیت و دشواریهای حیات را توسط فعالیّت سیاسی و مبارزه برهم زدن امکانناپذیر است، زیرا فرد قابل نیست، که به ساخت عالم موجوده رقابت کند. از این رو، وظیفة فلسفه از تشخیص اصل رفتار شخص عبارت میباشد. اساسگذار این مکتب زینان کیتیانی (336-264 تا م .) بود. در دورة خریسیپّ کلیکی (281-205 تا م .) ر واقعههمچون تعلیمات تام تشکّل یافت. ر واقعهکاسماپالیتیزم را پیشه کرده، دولت جهانی را آرزو داشت. بعضی رواقیان برابری عمومی مردم، برهم زدن مالکیّت خصوصی، منع پول را ترغیب میکردند. در تعلیمات ر واقعهفلسفه به سه فصل-فیزیکه، ایتیکه، منطق جدا میشد. برای رواقیان اوّل بعضی تخمینهای دیالکتیکی خاص است: آنها تبدل و تغییر حوادث و اشیا را اعتراف میکردند. امّا به لاگاس گیرکلیت معنای «روح مطلق را نسبت میدادند و فلسفة آنها جنبة قضایی (فتلیسی) داشت. نظریة معرفت رواقیة ابتدایی از تمایلات متریالیستی خالی نیست. چنانچه، تصوّرات را همچون نقش اشیا در روح میفهمیدند. رواقیان بعضی نقطههای منطق را ترقّی داده، منطق را با علم بیان (ریتاریکه) و گرمّتیکه نزدیک میکردند. منبعد تمایلات متریالیستی تنزّل کرده، مکتب رواقی ارتجاعیترین جریان فلسفة ایدهآلیستی، جمعیّت غلامداری گردید. میانة عصر 2 تا م. غایههای رواقی به ریم راه یافتند. در انکشاف مکتب ر واقعهدر ریم استاد رواقیان ریم پانیتسیی راداسی (185-110 تا م .) مقام مخصوص داشت. به قول شاگرد پانیتسیی-موتسین ستسیواله عقیدههای فلسفی باید برای خلق نهان باشند. در بین عامّه باید هورافات حکمفرما باشد، زیرا گمراهی عوام از فاند خالی نیست. عقیدة شاعران، فیلسوفان و حامیاندین راجع به خداها مختلف است. از تعلیمات شاعران و فیلسوفان در بارة خدا (تعلیمات طبیعی) باید صرف نظر کرد. اعتراف دین دولتی از طرف عموم حتمیست. مکتب رواقی ریم با افلاطونیه قرابت پیدا کرده، کاملاً تعلیمات ارتجاعی، دینی و ایدهآلیستی گردید. تعلیمات نمایندگان بعدینة رواقی ریم-لیوتسیی انّیی سینیکه (تولد بین سال 6 و 3 تا م.-وفات 65 م .) ، ایپیکتیت (تقریباً 50-تقریباً 138) و امپراتور مرک اوریلیی انتانی (121-180) را روحیة ناامیدی، اعتقاد به قوّة تقدیر، ناباوری، مراساکاری با استثمار، ظلم اجتماعی و سیاسی فرا گرفته بود. رواقیة بعدینه شدّت مبارزههای صنفی را پست، «دوستی» همة آدمان را، صرف نظر از منسوبیّت صنفیشان ترغیب کرده، ساخت غلامداری را حق میبرآورد.
مکتب فرنکفورت، مکتب فلسفه و ساتسیالوژی معاصر نیمیس. سالهای 30-40 عصر 20 از طرف پروفسور م. خارکخیمیر (1895-1973) تأسیس شده است. بعد هجرت خارکخیمیر به ایالات متحدة امریکا در جینیوه، پریج و انیویرسیتیت کالمبیة ایالات متحدة امریکا انتشار یافت. نمایندگان اساسیاش-ت. ادارنا (1903-69) ، گ. مرکوزی (1898-1979) ، یو. خبیرمس (توّلّود 1929). آرگن اساسی مکتب جرنل «zeitschrift f2r sozialforschung» («جرنل تدقیقاتهای اجتماعی»، 1932-41) بود. taهت «نظریة تنقید جمعیت» بعضی جهتهای تعلیمات ک. مرکس را با غایههای گ. گیگیل و 3. فریید (1856-1939) آمیختنی میشد. در تعلیمات مکتب فرنکفورت مسئلة غیریت مسئلة اساسی میگردد. بعد جنگ دوّم جهانی ضدیتهای بین پیروان مکتب، علیالخصوص بین ه. فرامّ (1900-1980) و مرکوزی خیلی تیز و تند گردیده، اکثر نمایندگان جوان مکتب فرنکفورت از غایههای ابتدایی آن دور شدند. در نتیجة این ضدیتها ابتدای سالهای 70 مکتب پراکنده شد. به ترقّی فلسفه و ساتسیالوژی غیریمرکسیستی تأثیر رسانده است.
مکتب شاتلندی یا فلسفة «عقل سالم»، مکتب فلسفة ایدهآلیستی، که نیمة دوّم عصر 18 روحانی و فیلسوف شاتلندی ت. رد (1710-1796) تأسیس کرده است. ت. رد در اثرهای «تدقیقات دایر به نفس انسان توسط عقل سالم» (1763) و «تجربه دایر به قابلیّت فکری» (1785) بر ضد شکّاکیة د. یوم. و ایدهآلیزم سوبژکتیوی ج بیرکل برآمد، ولی به موقع متریالیزم نگذشت. او به توفیل «اعتقاد»، «ادراک بیواسطه» مقام احساسات را در معرفت عالم رد کرده، عموماً بر ضد سینسولیزم (از جمله سینسولیزم ج. لاکّ) میبرآمد. به عقیدة ت. رد، جریان معرفت اشیا نه به احساسات، بلکه به معلومات ابتدایی شعور اساس یافته است. غیر از احساسات ادراک بیواسطه وجود دارد، که توسط آن در بارة موجودیّت اشیا خلاصه برآوردن مومکین است. ت. رد محاکمههای ابتدایی را از عکسیامههای منطقی و متیمتیکی («حقانیت عقل سالم»، «پرینتسیپهای غریزه»، «پرینتسیپهای اعتقاد انسانی» و غ .) جدا کرده است. نمایندگان مکتب شاتلندی-ج. بتّ (1735-1803) ، ج. آسولد (وفات 1793) د. ستیورت (1753-1827) ، و. گمیلتان (1788-1858) و دیگران تعلیمات فلسفی ت. رد را پیروی و اعتقاد به خدا را غریزه و محوناپذیر اعلان کردهاند. فلسفة «عقل سالم» دئالیستیست. در قطار اعتراف واقعیت ابژکتیوی موجودیّت جوهر مخصوص روحی و ایدههای فطری را نیز قائل است. مکتب شاتلندی سلفی بیواسطة اتیلیتریزم و پرگمتیزم بود.
مکتب ایلیی، مکتب فلسفة ایدهآلیستی آخر عصرهای 6-5 تا م. در ش. ایلیین جنوب اتلیه از طرف کسینافن کالافانی (573 یا 565-473 تا م .) تأسیس شده است. تعلیمات کسینافن را فیلسوف و خادم سیاسی ایلیی پرمینید (تولد 540 تا م .) ادامه داد. نقطههای اساسی فلسفة ایلیی در اثر پرمینید «در بارة طبیعت» افاده شدهاند. پرمینید تفکر را به درک حسی مقابل میگذاشت، فکر و هستی را آمیخته، نیستی و خلاع و در این اساس حرکت را انکار کرد. شاگرد و پیرو پرمینید زینان ایلیین (تولد تقریباً 500 تا م .) تعلیمات پرمینید را انکشاف داد. ایلیتها ادیالاگهای اریستاکرتیة ارتجاعی، مخالفان متریالیزم و دیلیستیکة مکتب میلیت و گیرکلیت بودند. تعلیمات ایلیتها یکخِله نیست: در تعلیمات کسینافن تمایلات متریالیستی مشاهده میشدند. در عقیدة پرمینید ایدهآلیزم حکمفرما بود. در تعلیمات زینان جنبة ایدهآلیستی فلسفة ایلیتها کاملاً آشکارا ظاهر گشته است. میلیسّ (عصر 5 تا م .) تعلیمات پرمینید را انکشاف داده، بر خلاف او عالم را نه تنها در زمان، بلکه در مکان نیز بیآخر میدانست. عقیدههای ایدهآلیستی ایلیتها را دوامدهندگان عنعنة میلیتیها و گیرکلیت-متریالستان عصر 5 رد کردند.
مکتب ایلیده و ایریتریه، مکتب فلسفة ایدهآلیستی یونان قدیم (عصرهای 4-3 تا م .) ، که به مکتب میگره قرابت دارد. اساسگذارش-شاگرد سقراط فیدان ایلیدی. در ابتدا با نام مکتب ایلیده معمول گشته است. از دورة مینیدیم (تقریباً 352-278 تا م .) و اسکلیپید شاگردان ستیلپان نام مکتب ایلیده و ایریتریم را گرفت. تألیفات نمایندگان و پیروان مکتب تا زمان ما باقی نمانده است. این مکتب نسبت به تعلیمات میگریها غایههای تازه داخل نکرده است. به عقیدة پیروان مکتب خاصیت عمومی اشیا مستقل وجود نداشته، بلکه در اشیای علیحدن کانکریتی ظاهر میگردند.