معلومات آخرین
Home / علم / نفس

نفس

نفس (ار. -جان) ، در تاریخ علم و فلسفه مفهومیست ب­رای افادة حیات و فعالیّت پسیخیکی انسان و هیوان و نباتات؛ در دین، فلسفه و پسیکولوژی ایده‌آلیستی مبدأ حیاتبخش و آلت معرفت دانسته می‌شود، که گویا ناوابسته به تن و پیش از آن وجود داشته است و با خواست خدا با جسم پیوسته است. تا پیدایش نظریة علمی در بارة خیات و فع­الیّت پسیخیکی انسان نفس ابژکت مبارزة علم و دین، رویه‌های متریالیستی و ایده‌آلیستی فل­سفه بود. این مبارزه حالا هم دوام دارد، زیرا دین و فلسفة برجوزی هنوز هم در بارة نفس عقیده‌های گوناگون را ترغیب می‌نمایند.

تسوّرات در بارة نفس زمانی به وجود آمده است، که آدمان در خصوص فعالیّت پسیخیکی خود، ماهیّت آن هنوز چیزی نمی‌دانستند. در نتیجة تعبیر نادرست بعضی جهتهای فعالیّت پسیخیکی (خواب‌بینی، بی‌هوششوی و غیره) خلاصه‌ای به میان آمد، که پسیخیکه فعالیی­ت تن نبوده، فعالیّت کدام یک مبده‌ای است، که بیرون از تن وجود دا­رد. از ن رو، سبب قطع‌شوی ه­یات از تن جدا گشتن نفس دانسته می‌شد. بعدتر تصوّرات انیمیستی آدمان جماعه ابتدایی شکل تعلیمات دینی را گرفته، به خدای یگانه، قضا و قدر، ب-هیشت و دوزخ و غیره اعتقاد پیدا می‌شود. نجات نفس و تأمین آسایش آخرت را مقصد و مضمون حیات انسان دانستند و یک سلسله رسم و آیین دینی (طهارت، نماز، روزه، حج، کلمة شهادت) به ثابت ساختن این تعلیمات خذمت می‌کردگی شد. از این رو، تع­لیمات در بارة نفس محک هر یک دین است.

یسبات نظریه‌وی موجودیّت نفس و مناسبت آن به تن مسئلة مهمّ فلسفة ایده‌آلیستیست. در فلسفة متریالیستی دور قدیم (فلیس، انکسیمین، گیرک­لیت) و اتمیستیکه (دیماکریت، ایپیکور) نفس را با عنصرهای مادّی (آب، هوا، آتش و اتم) اینیت داده، مانند تن نشعی می‌حسابیدند. افلاطون، ارسطو و نوفلاتونیه نفس را جوهر لطیف غیریموستقیل دانسته، آن را به عالم سفلی یا مادّی مقابل گذاشته‌اند. مسئلة تناسب نفس و تن به مسئلة اساسی فلسفة ایده‌آلیستی عصرهای میانه تبدل یافت. فیلسوفان پیشقدم شرق-فارابی، ابن سینا، بیرونی و ابن رشد یگانگی نفس و تن را اثبات کردنی می‌شدند و با همین به تعلیمات دینی و ایده‌آلیستی در بارة آخرت مقابل می‌برآمدند.

ولی نفس نه فقط مبهة حیاتبخش و فعالیّت روحی انسان، بلکه آلات معرفت، اساس آن نیز حساب می‌یافت. محض این عقیده در پراتسیسّ انکشاف علم و فلسفه تدریجاً به فهمش علمی و متی­ریلیستی روحیة انسان و شعور آن آورده رساند. در پراتسیسّ انکشاف علم و استحصالات و عموماً معرفت انسان، عقیده‌های غیرییلمی در بارة نفس با عنصرهای علمی و متریالیستی عوض می‌شدند. اوّل ابن سینا و بعدتر متفکّران عصرهای 17-18 به عقیده‌ای آمدند، که اساس معرفت نفس را ابژکتهای مادّی در عضوهای حس انعکاسیابنده تشکیل می‌دهند. عضوهای حس به واسطة سیستمم مویین عصب با مینة cap همچون مرکز پیدایش احساسات-عنصر نخستین روحیه پیوستند. ادراک، تصوّر و تفکر نیز توسط همین پراتسیسّ پیدا می‌شوند. اساس فعالیّت پسیخیکی ان­سان و هیوان را نفس نه، بلکه تن مویین می‌کند. این عقیده را متریالستان عصر 18 د. دید را، پ. گال­بخ، ک. ا. گیلویتسیی و دیگر انکشاف داده‌اند. ل. فیییربخ این غایه را تکمیل داد و یگانگی تن انسان را اثبات نمود.

در دورة حاضره عقیده‌های ایده‌آلیستی را عاید به نفس بعضی جریانهای فلسفة برجوزی و رویه‌های گوناگون سپیریتولیستی طرفداری می‌کنند. مخصوصاً نیاتامیزم-فلسفة رسمی کتالیسیزم در مسئلدای نفس و نجات آن تعلیمات «نو به نو را» ایجاد نموده، در این راه از معمّاهای هنوز هلنشدة علمی استفاده می‌برد.

متیریلیزمی دیالکتیک و تاریخی به کامیابیهای طبیعت‌شناسی و پسیکولوژی علمی تکیه نموده، همه گونه عقیده را در بارة نفس رد می‌کند. در عالم به غیر از متیریل متحرّکه چیز دیگری وجود ندارد. پسیخیکه و شعور صفت و محصول متیریل عالیتش-کیل-مینة cap بوده، در نتیجة انکشاف دور و دراز طبیعت تشکّل یافته است. تفکر و شعور محصول جمعیّتند و فقط در جمعیت جایی دارند. ابدیّت شخصی وجود ندارد، حیات فقط در یگانگی با مرگ وجود دارد. «… شو­ور و تفکر ما، هرچند فوقولهیسّی نمایند هم، محصول آرگن مادّی، جسمانی، یعنی محصول مینه می‌باشند. متیریه محصول روح نیست، بلکه خود روح فقط مه­سول عالی متیریه است» (مرکس کرل و اینگیلس فریدریخ، اثرهای مندرجة جلد 2، دوشنبه، 1965، صحیفة 406).

دبیات: اینگیلس فریدریخ، لیودویگ فیییر­بخ و خاتمه یافتن فیلاسافیة کلاسیکی نیمیس، دوشنبه، 1958: اینگیلس فریدریخ، دیالکتیکه پریرادы، مرکس کرل ا این­گیلس فریدریخ، ساچینیی، تام 20؛ ازبرنّыی پرایزویدینیه مыسلیتیلیی سترن بلیجنیگا ا سریدنیگا واستاکه 7-14 وّیکاو. مسکو. 1961.

Инчунин кобед

سفر

سفر (عربی-تهی، خالی) ، ماه دوّم سالشماری قمری هجری، که از 30 روز عبارت است. …