عبدالکریمی گیلانی ابن ابراهیم، معروف به جلی (بغداد، 1365-1428، همان جا) ، یکی از نمایندگان مشهور تصوّف. راجع به حیات و فعالیّت او به جز چند اشارهی در آثارش و نشر مقدّمة اثرش «انسان کامل» چیز دیگری معلوم نیست. موافق معلومات تصویرشده در آنها عبدالکریمی گیلانی مرید سوفی بزرگ زمانش شرفالدّین جبروتی بوده است.
ز عبدالکریمی گیلانی به روزگار ما دو اثر با نامهای «ال-انسان-ال-کامل فی معرفت ال-اواخر و-ل-اوایل» و «اربین مراتب» آمده رسیدهاند. تعلیمات اساسی فلسفی و عرفانی او در «انسان کامل» بیان شدهاند. افکار عرفانی عبدالکریم گیلانی از دو قسمت اساسی عبارتند. در قسمت اوّل خستیشناسی و در بخش دوّم مسئلههای معرفت وجود حق قت الهی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
بدولکریم گیلانی معتقد است، که وجود مطلق یکی بیش نیست و همة کثرت عالم وهمی و پدیداریست، زیرا حک به عنوان وجود مطلق خود را در آیینه (مظهرش) پدیدار میکند و ارتباط و مناسبت حق و خلق را برقرار میسازد. حقیقت مطلقزاتن (بینفسیهی) وقود دارد و هیچ تفصیل لفظی نمیتواند کمال و ذات او را افاده کند، آن را تنها به واسطة عالم مادّی شناختن ممکن است. زیرا آن تنها یک امر اعتباری (ماهیت) نیست، بلکه آن واقعیت اینییست، که صورت خارجی (ظاهری) حق را متجلّی میسازد.
به طریق باز هم سادهتر کثرت و تقسیمپذیری در جهان مادّی تجلّی ذات الهی هستند، عیناً مثل آن که صفات در تحلیل نهایی با ذات یکی میباشند. در فصل 57-ا «انسان کامل» ابدولکمیر گیلانی با صراحت تفکر را خیولای عالم عنوان کرده است. او میگوید: «تفکر حیات و روح عالم است… وجود چیزی نیست، مگر اندیشه، اندیشه ریشه و منشأ هستی (وجود) است و زاتیست، که خدا در آن یکسره متجلّی میشود» (216). پس هستی (وجود) چیزی چوز اندیشه در اندیشه نخواهد بود و از طریق همین اندیشه به زات و صفات حقیقت مطلق اتّصال پیدا نمودن ممکن است.
ز این نقطة نظر، عبدالکریم گیلانی رحمانیّت (بخشندگی) الهی را از تجلّی ذات به اسما و صفاتی (اسما-ال-حسنا) عبارت میداند، که آنها خاص خالقند به مثل احدیت، واهیدیت، صمدیت و غیره (مانند شیرینی شکر از نیشکر). در مرتبة الهیت حقیقت مطلق به صفاتی تجلّی خواهد کرد، که شامل هم صفات خالق و هم صفات مخلوق میباشد، به مثل حیات، علم، قدرت، افاده، کلام، سمع، بسر، که حق و خلق هر دو این صفتها را دارا میباشند. همین مسئله را عبدالکریم گیلانی به عبارة دیگر، در «انسان کامل» روشنتر بیان کرده، از جمله میگوید، که خدا هیولای عالم است، یعنی خدا مانند آبیست، که حقیقت یخ است و جهان مانند یخ است، که چیزی به جز آب نیست (یعنی خدا در صورت آب منجمد). پس جهان و خدا یک چیز و به هم متّحداند. «جهان چیزی نیست مگر یخ و یخ، بنا به نظر ما، چیزی نیست، مگر آب. لذا (بنا بر آن) اعتقاد ما این است، که یخ و آب هر دو یکیند» (362).
ز همین نقطه تعلیمات معرفتی عبدالکریم گیلانی آغاز شده است. انسان، که در وجودش عاطفه الهی را به عنوان نفس (روح) دارد، باید حقیقت را درک کند، زیرا حقیقت واحد است و آگاهی از این واحد حقیقی، به فکر عبدالکریم گیلانی به انسان ناگهان ظاهر نمیشود. انسان قادر نیست، که همة حقایق الهی را در زمان ولادت و بلاغت دریابد.
و تنها در نتیجة تهای نمودن مراتب صعودی به سوی حقیقت میتواند ذات بار تعالا را درک کند. برای چنین عمل عبدالکریم گیلانی چهار مرتبة مختلف را در «انسان کامل» پیشنهاد نموده است: 1) شهود فعل-انسان احساس میکند، که خدا در همة اعیان عالم از روی کوداوت زاتیاش ظهور کرده است.
برای درک آن او باید زینههای مویین مقامات و احوال تصوّفی را درک نماید؛ 2) شهود اسماع (اسمها) -وقتی عارف، یکی از اسمهای الهی را به تور ذوقی (نه عقلی) کشف کرد، هستی او یکسره تحت سولتن الهی قرار میگیرد و وجود مادّی او ناپدید میگردد. در نتیجه در نظر او پدیدة دیگری ظاهر میگردد و او میفهمد مانند موجهای دری به خود دری پیوسته است؛ 3) شهود صفت-در این مرحله به واسطة درک صفات الهی نفس و وجود عارف فانی میشود، روح مخلوقین انسان از بین میرود و جای آن را وجود خدا در قلبش پُر میکند، صوفی واحد را در کثیر میبیند و خود به عنوان واحد عمل میکند؛ 4) در آخرین مرحله از شهود، که جلی آن را اشراق صفات الهی مینامد، قلب عارف به نوری منوّر خواهد شد، که در آن تمام اعیان عالم را در گوشة قلب خود جایی میدهد. به عبارة دیگر، انسان در خود میمیرد (مرگ قبل از موت) و جان او جوهر الهی را درمییابد. او کامیل میشود و مضمون و مندرجة انسان کامل از همین عبارت است.
لبتّه، این مختصر تعلیمات عبدالکریم گیلانی در بارة انسان کامل است، که در کتابش به آن آب و رنگ بدیعی و عرفانی بخشیده، به مثال و مقایسههای مطالب جالب زینهای نزولی و صعودی آن را استاکارانه به قلم داده است و ارتباط ناگسستنی حک و خالق و خدا و انسان را شرح و تفسیر نموده است.
ز جمله، او گفته، که انسان کامل قطبیست، که سپهر وجود از آغاز تا انجام در محور او میچرخد. آن در شیوههای گوناگون تعلیمات عارفان جامههای گوناگون به تن موزون خود پوشیده، با نامهای گوناگون عرض وجود نموده است. چندین مسئلههای حاشیهوی مربوط به همین مسئله نیز در اثر عبدالکریم گیلانی «انسان کامل» مطرح شدهاند.
د .: د آ ر ب. ا. محمود شبستری. گیلانی و جامی، در کیت. تاریخ فلسفه در ایران. ج. 2. ت. ، 1365؛سیدهوسین نثر. دین و نیزام» طبیعتت .؛هزرتقولاو م. تصوّف، د. ، 1988.