ناسیر خسرو
بعد به بلخ رفته به خدمت “هوکمرانان غزنوی میدرآید و به این وسیله به مجلسهای دربار، نشست و خیز شاهان غزنوی-محمود و پسرش مسعود، که زمستان را در ناحیة بلخ میگذرانیدند، اشتراک میکند. از «سفرنامه» ناصر xیسرو برمیآید، که او در 40-سالگی خدمت دربار سلچوقیان را به جا میآورده است. وظیفة او جمعآوری باج و خراج بود. در همین دوره به اعتبار وظیفة مأموریاش او از احوال طاقتفرسای اهل محنت-دهقانان کمبغل و کاسبان، که در نتیجة اندازهای تاراجگرانة حکومتداران به حال تباه افتاده بودند، واقف گردید. این احوال او را خیلی به تنگ آورد و از کار دولتی، جاه و منصب دست کشید. سبب از کارهای دولتی دست کشیدن ناصر xیسرو باز در آن بود، که او اصلاً نسبت به حکومتداری سلچوقیان نفرت داشت. در شعرهایش بارها حکومتداران سلچوقی را تنقید و مذمّت کرده، پادشاهان سامانی را به آنها مقابل میگذاشت. پیش از سفر، پیش از ترک خدمت دربار ناصر xیسرو با تعلیمات قرمطیان شناس گردیده، در آن راه خقیقت را میجست.
سال 1046 ناصر xیسرو با همراهی برادر و خدمتگارش سفر مکّه را پیش گرفت. ولی مقصد اساسی او در این سفر حج کردن نبود. شاعر میخواست با زندگی مردم کشورهای دیگر، عرف و عادت، دین و مذهب آنها شناس شود، احوال و اعمال خلق را بسنجد. در طول هفت سال (1046-1052) افغانستان، (آذربایجان، ایران، سوریه، فلستین، عراق را سیاحت نمود. تقرسبن 2 سال در مصر، که آن وقت قلمرو فاطمیاو بود، عمر به سر برد. شرایط و ساخت دولتداری فاطمیان او را خیلی خوش آمده بود. زمامدار دولت فاطمیان، که موافق روایتها نسبش به محمّد پیغمبر میرسید-سرور روحانی اسماعیلی، امام زمان به شمار میرفت. او ناصر خسرو را پذیرفته با کارهای خود و تعلیماتش شناس کرد. به ناصر xیسرو عنوان «هخوجّت» داده، تبلیغات و به آیین اسماعیلی جلب کرده شدن مردم خراسان را به او سپارید.
موافیق تعلیمات اسماعیلیه موضعهایی، که این آیین پهن گردیده بود، «جزیره» نام میگرفتند. خراسان نیز یکی از همین گونه «جزیره» ها بود، که ناصر xیسرو به آن صاحب شد و از این رو در آثار اسماعیلی او همچون «صاحبجزیرة خراسان» یاد میشود. به بلخ برگشته ناصر xیسرو بیواسطه به کار تبلیغات و تشبیقات، تنقید ظلم و تعدّی پرداخته، از پی به کرمتیه جلب نمودن مردم شد. او از تعکیبات سلچوقیان گریخته، تمام گشه و کنار خراسان، ناحیههای نزد بهر خزر-مازندران و تبریستان را دوp، زده برآمده، جای زندگی و عملیات خود را زود-زود دیگر کرده میایستاد. نهایت مجبور شد در بدخشان پنهان شود. حاکم آنوقتة بدخشان علی ابن اسد مزهب اسماعیلیه را پذیرفته، با ناصر xیسرو دوست و رفیک شده بود. ناصر xیسرو سالهای آخر عمر خود را در دیهه یومگان گذرانید. اثرهای به اسماعیلیه عاید و قصیدههای فلسفیش را، که در شعر فارسی-تاجیکی جنر نو بودند، در همین جا انشا کرده است.
ن ا ق ل و ن ا ق د ا مهمترین اثرهای ناصر xیسرو: «سفرنامه» تألیفات منثوریست، که یادداشتهای ادیب را از تأثّرات سفرهایش به شهر و کشورهای مختلف در بر گرفته است.
«زاد-ال-مسافرین» («توشة مسافران»)-دایر به مسئلههای فلسفه و الهات بحث میکند (تألیفش 1062).
«وجه دین» عقاید اسماعیلی متفکّر را دربر میگیرد (تألیفش 1092).
«گشایش و رهایش» نیز دایر به عقاید فلسفی ادیب بوده، سال تألیفش معلوم نیست.
«جامع-ال-حکمتین» مقایسة آیین اسماعیلیه و فلسفة یونان. متن اثر سال 1953 درتهران و پریج چاپ شده است.
«خان-ال-اخوان» («خان برادران») نیز از تألیفات منثور ناصر xیسرو میباشد. غیر از اینها یک مقدار تألیفات منثور را به ناصر xیسرو نسبت دادهاند.
میراس منظوم ناصر xیسرو اساساً از دو دیوان-تاجیکی و عربی (عربیاش تا زمان ما نرسیده است) و مثنویهای «روشناینامه» و «سعادتنامه» عبارت است. دیوان تاجیکی یکجایه با هر دو مثنوی سال 1929 در تهران به طبع رسید. بیشتر دیوان از قصیدههای فلسفی عبارت است. مثنویهای او اساساً مسئلهای اخلاق و فلسفه را دربر گرفتهاند.
ناسیری خسرو همچون شاعر و نثرنویس در تاریخ ادبیات فارس-تاجیک مقام خاصی دارد. عقیدههای مترقّی اجتماعی و سیاسی، پند و اخلاق و غایههای اتاپیستی ناصر xیسرو بیشتر در اثرهای منظومش افاده گردیدهاند. تمام آبرز و مطالب اشعار ناصر xیسرو، چون هر گونه آثار بدیعی، از دو منبع شاداب شدهاند: انسان با حسیات و هیجان و نابرابریهای روزگارش و طبیعت-عالم هیوانات و نباتات. در مرکز شعر ناسر xیسرو انسان حقیقت جویی میایستد، که او را نابرابریهای اجتماعی آرام نمیگذارند:
بینگر، که مر آن را خز است بستر
و-این را، به مثل، زیر بوریا نیست.
و-آن را، که به آخور ده اسب تازیست.
در پای برادرش لالکا نیست.
مسعود همی بر حریر غلتد،
بر پشت سید از نمد قبا نیست.
شیکایت از نابرابری و بیعدالتی اجتماعی، مخصوصاً در شعر مشهور ناصر xیسرو «موازیره با خدا» با آهنگ بلند صدا میدهد:
نیعمت منعم چراست دریا-دریا؟. .
میهنت مفلس چراست کشتی-کشتی؟. .
ناسیر خسرو با نفرت بدکرداران زالیم، اعیان و اشراف، «رباخواران» سودخوران و سرور کلّ آنها-حکمرانان دور را تنقید و مزممت مینماید. سلطان و امیران را گرگان مردمخوار، کرگس و اجدهها مینامد. حکمرانان سلچوقی در نظر ناصر xیسرو خرابکاران کشور خراسان، ظالمانند، که بر سر مردم خاری و زاری میآورند.
بیتهای زیرین را ناصر xیسرو در مذمّت سلطانهای سلچوقی گفته است:
ز من معزول شد سلطان شیتان،
ندارم نیز سلطان را به سلطان.
***
گورگی تو، نه میر مر خراسانرا
سولتان نبود چنین، تو شیتانی.
بعزن شاعر کُشیده است با سخن در ضمیر این گروه نامردان حس انسانی را بیدار نماید:
گر شاه تویی-ببخش و مستان
چیز از شهری و روستایی،
زی را ز خلق خواستن چیز
شاهی نبود، بود گدایی.
«حس نفرت شاعر نسبت به حکمرانان در یکی از بابهای داستان «سعادتنامه»، که «در مذمّت ملوک و امرا» عنوان گرفته است، باز هم روشنتر افاده گردیده است. ناصر xیسرو شاعر نصیحتگر، آموزگار باتجربة حیاگ است. ابیات مثنویهای «سعادتنامه» و «روشناینامه» پند سودمندی میباشند، که به مردم راه زندگی خوش انسانیی را نشان میدهند. فرق کردن دوست از دشمن، در دوستی باوفا بودن، احسان کردن، نکوخواه و راحترسان بودن (بهین کاری، که اندر زندگانیست،-نکوخواهی، به کس راحترسانیست) ، طمع و خواری نکردن از خصلتهای اخلاق حمیدة انسانند، که ناصر xیسرو با اشعار روشن خود ترغیب و تشویق مینماید. عموماً، پند و اخلاق در داستان «روشناینامه»، که بیشتر سیرت فلسفی دارد، مقام کلان اشغال کرده است (بابهای «در مذمّت دوستان ریایی»، «در مذمّت غمّازان»، «در نکوهش جاه و مال و غیره). تمام مقصد و مرام ناصر xیسرو از پند دادن و اخلاق آموختن، دعوت برای انسان کامل بودن عبارت است:
ز مردم زادهای-با مردمی باش!
چی باشد دیو بودن؟-آدمی باش!
سخن ناصر xیسرو چنان که خودش میآرد، «سحر حلال» و «پاکیزتر ز-آب زلال» است و او شعر خود را «بر درگاه شاه و وزیر» نبرده است. شاعران مدّاح و شعرفروش از آن جهت هدف تنقید و مذمّت ناصر xیسرو قرار گرفتهاند، که شعر بهای ملک جاودانی بوده را به زرّ و سیم عوض مینمودند.
در باب «در مذمّت شعرا» «روشناینامه» چنین آمده است:
خیرد در مدح نااهلان بخندد،
کسی بر گردن هر دُرّ نبندد.
چه را چیزی بیالایی به گیدیه،
ک ن-ارزد ملک دو جهان-ش به هدیه.
ت و را از خویشتن خود شرم ن-آید،
ک هر جایی دروغت گفت باید؟
به پا ایستادن و برخواندن او فرو ریزد سراسر آبت از رو.
تقازا کردنش دشوار کار است،
خیرد را بیگمان ا-این کار آر است…
ین گونه شاعران به عقیدة ناصر xیسرو یاوهگویانی میباشند، که شعرشان یک معنی ندارد و خودشان خیج گاه در ردیف سخنسرایان جایی نخواهند گرفت. ناصر xاسیرو در مقابل ظالمان و بدکرداران مردمی محنتکش-هنرمندان و دهقانان را از هر جهت ستایش میکند. دو باب «سعادتنامه» «در خقّ صنعتوران» و «در خقّ کشاورزان») سرودههای ستایشی در وصف محنت و مردان محنتند، کی
در روزهای ما هم (پس از 900 سال) اهمیت خود را نگاه داشتهاند:
چهان را خرّمی از دهقان است،
ز او گه زت، گاهی بستان است.
ز این به بر بنیادم چه کار است،
ک-از آدم در جهان این یادگار است…
به کار اندر همه مردان کارند،
رق ریزند و قوت خلق کارند.
یدیل استتیکی ناصر xیسرو-انسان خقیقتجو-در اسلوب ایجادی شایر نقش ناسوتودنی گذاشته است. اشعار ناصر xیسرو از حسیات گرم و جوشان سرشار بوده، سخن شخص به هیجانامدهای را به یاد میآرد، که با تمام هستی در ترغیب افکار و عقاید خود میکُشد. تا دمی، که عقاید و افکار خود را از ضمیر خود به دل دیگر-خواننده و شنوندهاش جایی ندهد، او آرام نمیگیرد.
ین گونه سرودههای ناصر xیسرو نهایت سادهیو روشن بوده، وهای این طرز نگارش را محض برای به فهم و فراست مردم نزدیک کردن ایجادیاتش پیش گرفته است. تمام وسایل بدیعی شاعر-مراجعت و دعوت («بنگر»، «بشنو»، «مکن»، «مشو»، «دور باش»، «مده» و غیره) تکرار، تمثیل، ضربالمثل و مقال، عنصرهای زبان گفتگویی و غیره به همین استتیک تلقینآمیز مطابق شدهاند. ناصر xیسرو به طرز بیان رمزآمیز مایل باشد هم، از کنایهگویی کنارهجویی کرده است، در اشعارش معنیهای دوخوره دیده نمیشوند؛ او مطلب را گشاده و روشن بیان میکند. برای پرتأثیر شدن سخنش از لغز، تمثیل گشاده استفاده میبرد. مثلاً، تمسیل غ با عنوان «از ماست، که بر ماست» مشهور است:
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست،
ز بهر طمع بال و پر خویش بیاراست.
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست.
گر اوج بگیرم، بپرم از نظر شید،
میبینم اگر ذرهای اندر تک دریاست.
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بچونبد،
چونبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست».
بیسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید،
بینگر، که از این چرخ جفاپیشه چه برخاست:
ناگه ز کمینگاه یکی سختکمانی
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست.
بر بال عقاب آمدی آن تیر جگرسوز
و-از ابر مر-او را به سوی خاک فرو کاست.
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
و-آن گاه پر خویش کشید از چپ و از راست.
گفتا: «عجب است این که ز چوب است و ز آهن،
ین تیزی و تندی و پریدن-ش کجا خواست؟»
زی تیر نگاه کرد و پر خویش بر او دید.
گفتا: «ز که نالیم، که از ماست، که بر ماست».
خوجّت، تو منی را ز سر خویش بدر کن،
بینگر به عقابی، که منی کرد-چهها خواست.
زربولمسل و مقالهایی، که در اشعار ناصر xیسرو به مشاهده میرسند، در گفتگویی مردمی تاجیک امروز هم رایجند. «از ماست، که بر ماست»، «شنیدن کهای بود مانند دیدن»، «مکش بیش از گلیم خویشتن پایی» (شکل خلقیاش: به کورپهات نگاه کرده پایی دراز کن) و غیره. این حال به دو چیز دلالت دارد: یا ناصر xیسرو این مضمون را از ایجادیات خلق اقتباس کرده است و یا سرودههایش در بین خلق خیلی شهرت داشته، سخنان حکمتاگینش به حکم ضربالمثل و مقالهای خلقی درآمدهاند: در هر دو حال این دلیل به خلق نزدیک بودن ایجادیات ادیب است.
ناسیر xیسرو از بحرها و وزنهای مختلف شعر فارسی-تاجیکی، وسائط و صنعتهای گوناگون بدیعی فراوان استفاده کرده است. این جهتهای شعرش را نیز به همان استتیک تلقین و تأکیدی خود موافق ساخته است.
ز جهت غایوی و آبرزناکی شعر ناصر xیسرو به شعر قدیم ایرانی نزدیکی دارد. به نظر میرسد، که عنعنههای ادبیات قدیم ایرانی را ناصر xیسرو دیده و دانسته استفاده کرده است. از بسیار جهت پااتیکم اشعار ناصر xیسرو به پااتیکة «گاتها» اوستا نزدیک است. ناصر xیسرو اینچنین در شعرهایش رودکی را بیشتر یاد میکند و در مکتب ادبی او تربیه یافته است. جهت جالب-در ایجادیات ناصر xیسرو آن است، که او با پند و نصیحت، ترغیب و تلقین عدل و انصاف و غیره مشغول گردیده، به یکی از موضوعهای معمول ادبیات کلاسیکی فارس-تاجیک-موضوع عشق و محبّت کم مراجعت کرده است. سوخن ناصر xیسرو با عملیه مخلوط است؛ او تنقید، از بین برداشتن ظلم ظالمان و برقرار کردن عدل و عدالت را از وظیفههای مقدّس میشمارید. از دو غایه خلقی ادبیات قدیم ایرانی-غایه شاه عادل و غایه برابری و برادری غایه اوّل را انتخاب کرده است. او جمعیت و دولت را بی شاه تصوّر کرده نمیتواند. شاه عادل، از نظر ناصر xیسرو، همان حکمرانیست، که به اهل محنت-خواه به محنت جسمانی مشغول باشند، خواه به محنت فکری-برای به دست آوردن رزق و روزی امکان بدهد. گرچندی در بعضی شعرهای ناصر xیسرو غایههای مزدک افاده گردیدهاند، ولی او تا به ادراک ضرورت از بین بردن استثمار نرسیده است.
بعزی پادشاهان سلالههای ساسانی و سامانی برای ناصر xیسرو شاهان ایدهآلی بودند، که طرز حکومتداریشان از نظر او آیینة عبرت است. شاه عادل، به عقیدة ناصر xیسرو اینچنین حکمران آن دورینة مصر-مستنسیر فاطمی بود. دولت فاطمیان مصر دولت فئودالی بود، که چون دیگر دولتهای فئودالی در آن نیز استثمار و خونریزی وجود داشت. ولی ناصر xیسرو در آن طرز حکمرانی نسبت به دولت سلچوقیان برتریی را دیده است، که آن به ساخت جمعیّت ادیلی، که ناصر xیسرو جویا بود، تا اندازهای موافقت میکرد. ایدئولوژیزم دولت فاطمیان-قرمطیه به ناصر xیسرو و دیگران حقیقتجویان دور برای آموزش علم و حکمت یونانی، مانوی و هندی شرایط فراهم آورده بود. ناصر xیسرو برای برقرار نمودن چنین حاکمیت در وطن خودش-خراسان از آن سبب تلاش داشت، که بی پایدار گردیدن این گونه دولت تعلیماتش، مقصد و مرام پیشگرفتهاش عاید به کم کردن باج و خراج دهقانان، انکشاف شهر و دهات، هنرمندی، سودا و پیشروی علم عملی نمیگردید. ناصر xیسرو در حقیقت در ضمن موکقایسة دو دولت فئودالی-فاطمیان و سلچوقیان-ساخت دولتداری فاطمیان را، که در آغاز پیدایشش بعضی جهتهای پراگریسّیوی داشت، دستگیری کرده است. همچنین جریان قر-متیه، که عنصرهای آن را در ایجادیات رودکی، فردوسی، ابن سینا دریافتن ممکن است، در ابتدا از عنصرهای مترقّی و اومانیستی خالی نبود.
قیسمت ناصر xیسرو همچون متفکّر و جویندة حقیقت فاجعه انجام بود. اسماعیلیه و کرمتیه، که تعلیمات آنها را ناصر xیسرو به پایة حقیقت مطلق، برداشته است، سرمنشأ فاجعه اصلی او گردیدند. پیشوایان اسماعیلیه پس از مرگ متفکّر او را از اشخاص ملکوتی (قدسی) اعلان کرده، تمام افکار به اسماعیلیه راشدی مقابل او را از اثرهایش خارج کردهاند. به آثار متفکّر اصل سنّت نیز دست زده، نقطههای به عقاید خودشان خلاف را به حکم عدم و فراموشی دادهاند. ولی قیمت اشعار با زندگی قرین و با خلقد همدیم او، فکر و اقاند پیشقدم و خلقیت ایجادیات او از بین نرفته است. ناصر xیسرو در بین خلق تاجیک و خلقهای دیگر شرق مشهور بود. در بدخشان، که قسم زیاد عمر شاعر در آن جا گذشته است، موضعهای مقدّسی هستند، که با نام ناصر xیسرو مربوطند. مزار ناصر xیسرو در یومگان حالا هم برجا بوده، مردم آن را پاس میدارد.
اید به زندگی و فعالیّت دامنهدار ناصر xیسرو در بین خلق حکایت و روایتهای زیاد پیدا شدهاند. یکی از آنخا را شاعر تاجیک میرسید میرشکر در داستان «عصیان خرد» به نظم درآورده است. شهرت ناصر xیرو چون شاعر بزرگ انسانپرور در روزهای ما دوچند افزوده است. در علم شرقشناسی ساویتی به آموزش و انتشار ایجادیات ناصر xیسرو دقّت زیاد داده میشود. عقیدههای ادبی و ایستیتیکی، نظر ناصر خسرو را به شعر و شاعری ا. ه. برتلس، خصوصیتهای اشعار ناصر خسرو را و. ب. نیکیتینه، عقاید اسماعیلی او را ا. ا. برتلس، بعضی از عقیدههای فلسفیش را (در اساس «زاد-ال-مسافرین») غ. اشوراف، جهایبینیش را ا. ب. اِدِلمَن و دیگران تدقیق کردهاند. ایجادیات ناصر خسرو را در مکتبهای عالی و میانه میآموزند. اثرهای ناصر xیسرو در ایران و تاویکستان بارها به طبع رسیدهاند، اینچنین به زبان روسی و زبانهای دیگر خلقهای ا.ج.ش.س. ترجمه شدهاند.
م ا ق آ م ا نرسیرییسرو در تاریخ افکار فلسفی خ ا ل ق ا تاج ک. ماهیّت تعلیمات فلسفی او ایدهآلنستیست، ولی بعضی مسئلههای جداگانة فلسفه را از نزر راسیونالیستی حل کرده است، که دارای عنصرهای متریالیستی میباشند. ناصر xیسرو به مثل ابن سینا و دیگر مشّایان به قوّة معرفت انسان باور داشت. وابسته به دو نوع دانش انسانی او درک رویدادهای گوناگون عالم را به دو طرز دانش-حسی و عقلی تقسیم نموده است. در همان زمینه او مقام علم را در جریان معرفت مویین گموده، در «جامع-ال-خیک-متین» روشته است: «علم آن است، که مر او را کسب کردند». یا که «اگر گویند: علم چیست؟-گوییم: علم تصوّریست از ما مر چیزی را به حقیقت آن». امّا این فکر روشن دانشمند به ثبوت نپیوسته است. او مقام علم را برای درک حقیقت اشیا و حادثهها درست مویین کرده باشد هم، در تجربه افاده یافتن معرفت را رد کرده است و تمام نوعهای دانش را تجلّی الهی دانسته است.
ناسیر xیسرو در تعلیماتش راجع به نظریة معرفت درک عالم ابژکتیوی را امکانپذیر شماریده است. او وابسته به گوناگونی دانش انسان رویدادهای عالم مادّی را به «ظاهر» و «باطن» جدا نموده است، که هر یکی جهتهای مختلف اشیا و حادثات را انعکاس میکنند. دانش حسی به واسطة عضوهای حس (خواص ظاهری و باطنی) حاصل میشود. خواص ظاهری زینة اوّل معرفت انسان است و زمینهای است برای حواس باطنی. دانش عقل باشد، توسط خواص باطنی به دست میآید. ناصر xیسرو نه فقط درک آلم مادّی را امکانپذیر میداند، بلکه اینچنین جریان معرفت را بیانتها میشمارد. امّا این تعلیمات مهمّ او به دلیلهای ایدهآلیستی اساس یافته است. به عقیدة او، گویا به معرفت سعی داشتن انسان به خواست خالق (خدا) صورت میبسته است. این نقطه نهاد ایدهآلیستی تعلیمات متفکّر را ظاهر میکند، که پیراهن عرفانی و دینی به بر کرده است. لیکن، با وجود این، افکار ناصر xیسرو در بارة معریفت انسان ماهیتاً به تعلیمات دینی ضد است.
اس .: ازبرنّایی، استالینبد، 1954؛ گلچینی از دیوان انگار، استالینآباد، 1957؛
د .: ادبیات فارس و تاچیک در ایرخای 12-14، د. ، 1976؛ سیمیاناو ا. ا. ، ک داگمتیکی پمیرسکاگا لسمیلیزمه (xi گلوه «لیتسه ویرы» نسыر-ا خاسروه) ، تشکینت، 1926؛ برتلس ب. ه. . «نا-سر خیسره و ا اگا وزگلیدы نه پاازی و» (ایز و. آتد. آبش. نوک ان تدجیکسکایی سّر، و. 4، 1953)؛ نیکیتینه و. ب. ، نیکاتارыی آسابینّاست لیریک نه سر-ا خاسروه. اکد، م. ، 1955؛ بیرتیل س ا. ا. ، نصیر-ل خاسرو ا اسمیلیزم، م. ، 1959؛ اِدِلمَن ا. ب. ، میراوازّرینی نه س ار خوسره و، م. ، 1960؛ اشوراف گ. ، فیلاسافسکی وزگلیدы ناس ار خسروه، د. ، 1965؛ ریپکا یان، استاریه پیرسیدسکایی ا تدجیکسکایی لیتیرتورы، م. ، 1970؛ برگینسکی ا. س. ، ایز استاری پیرسیدسکایی ا تدجیکسکایی لیتیرتورы، م. ، 1972؛ iva now w. ، nasiri khusrow und ismailism، bombay-leiden، 1946؛ cor-b i n h. . etude preillminaire، در کیت .: nasie-e khosraw. kitab-c jami’al-hikma-laln، teheran-paris، 1953؛