«یوسف و زلیخا» یکی از داستانهای مشهور عشقی ادبیات فارس-تاجیک و خلقهای دیگر شرق میانه و نزدیک. در آن از یوسف-پسر پیغمبر یعقوب سخن میرود، که برادرانش از حسد به چاه انداختندش و به پدر کورتة به خون کبوتر آلوده را نشان داده، عورا باور کناندند، که یوسف را گرگ خرده است. یوسف را از چاه کاروانیان. آزاد کرده، به عزیز-حکمران مصر به غلامی فوروختند. زن عزیز میسر-زلیخا به یوسف دل بست، ولی یوسف عشق عورا رد کرد. پس از وفات عزیز مصر یوسف صاحب تخت شد و با پدر و برادرانش واخورد.
منابی قدیم دسترسشدة این قصّه «تورات» و «قرآن» میباشند. در ادبیات فارس-تاجیک ا. 10 به این قصّه ابولمویید بلخی، بختیاری، عمعقبخارایی مراجعت کردهاند. به فردوسی این گونه اثر را نسبت دادهاند، ولی اثبات شده است، که آن مال امانی نام شاعری است. بعد ا. 11 در این مووز مثنویهای مسعود خیروی، مسعود دهلوی، آذری طوسی، مسعود قُممی به وجود آمد. در ا. 15 جامی «یو. و 3.» نوشت. منبعد شعرای زیادی به اثر جامی پیروی کردند. ا-های 15-19 در ایران و ماوراءالنهر و خراسان موجی بدخشی، سلیم تبریزی، ملّاشاه بدخشی، مقیمای شیرازی، نامی اصفهانی، ناظم هراتی، شعلة گلپایگانی، شیخاب ترشیزی، شوقت قاچار، جونیدالله حاذق، کاتب، شیرین و دیگ. در این مووع اثر آفریدند.
در تأثیر عنعنة داستانسرایی ادیبان فارس-تاجیک در ادبیات ترکزبان «قصّة یوسف» علی (ا. 12) ، «یوسف و زلیخا» حمدالله چلبی و دوربیک (ا. 15) تألیف شدهاند. ناظم حکمت نیز اثری با نام «یوسف کنعانی» دارد. نویسندة نیمیس تامس من س-های 1926-33 در این موضوع یک سلسله رمانها ایجاد کرده است.
د .: امیرقولاو س. . جونیدالله هازیک و داستان و «یوسف و زلیخا»، د. ، 1967.
احراری.