بولعلای گنجوی نظامودّنّ (سال تولد و وفات نامعلوم) ، شاعر فارس-تاجیک (عصر 12). پس از تحصیل علوم و رسیدن به سن کمالات به خدمت نمایندن سلالة شیروانشاهیان منوچهر (حکمرانی 1120-1150) آمد و چون سردفتر شاعران محیط ادبی شیروان عنوان ملکالشّعررا را صاحب گشت.
ینچونین تذکرهنویسان از او چون استاد خاقانی شسروانی و فلکی شیروانی یاد کردهاند. شاعران دربار به او حسد میبردند، در نزد حاکم چون افشاگر راز دولت به او تهمت کردند. بر اثر این تهمت و اغواها ابوالعلای گنجوی از دربار رانده شد. دیوان داشته است، ولی تا حال دسترس نگردیده است. از پارههای قصاید، غزلها و ابیات باقیماندهاش برمیآید، که شعرهایش معنی و مضمون بلند دارند.
در آنها موضوعخای حسب حال، مدح، فخر، شکایت از بیعدالتیهای زمانه، پند و اندرز و غیره را دریافت میتوان کرد. ابیات زیرین از اوست:
زمیرم ابر و سخن گوهر است و دل دریا،
زبان منادی این گوهر و زمانه بها.
به چون منی، که ز اقران خود سبق بردم،
گر اهل گنجه تفاخر کنند، هست سزا.
سخنوران به من ار اقتدا کنند، سزد.
ز آن قیبل، که منم قدوة همه شعرا…
چ و شد روان عمادی به من گذاشت شرف،
چ و رفت جان سنایی به من بماند ثنا.
ز لفظ و مرتبه و قوّت و صفا نظمم.
گومان بری، که ز نار اسگ و آب و خاک و هوا.
دبیات: ادبیات فارس و تاجیک در عصرهای 12-14، قسم 1، دوشنبه، 1976. م. دلاوراف.