باکوی
باکویی به کشورهای اسلامی سفرهای بسیار کرده، شهرهای زیادی را دیده است. مأخذها از سفرهای وهای به شهرهای قزوین، رهای، بیزا، اصفهان، گُندیشاپور، رامخورموز، توستر، کوفه، بسره، بغداد، دمیشق، رمله، بخارا، خجند، خراسان معلومات دادهاند. باکویی به نیشاپور آمده، به جمع مریدان ابوبدورّهمان سولّمی پیوست؛ در خانقاه او ساکن شد و پس از درگذشت شیخ خلیفة او گشته، ارشاد مریدان را به دوش گرفت. باکویی در نیشاپور با ابوالقاسم قوشیری و ابوسعید ابوالخیر نیز ملاقات و صحبتها داشته است. “و در ابتدا نسبت به ابوسعید ابوالخیر و مجلسهای وعظ او بیاعتنایی ظاهر کرده، رقص و سماع او را تمامة قبول نداشته است و آن را انکار میکرده است، ولی بعد مشاهدة کرامات شیخ مذکور تصوّراتش در بارة او دیگر گشته، به قول عبدالرحمان جامی، «دلخوش شد و انکار وهای تمام برخاست». باکویی با شیخ ابولبّاس نهاوندی نیز مدّتی مصاحب بوده است؛ آنها در مورد طریقت با هم گفتگوهایی داشتهاند و شیخ مذکور فضل و پیشگامی او را اعتراف کرده است. عبدالله انصاری در بارة مقام باکویی در تصوّف گفته است: «وهای پیشوای این کار بود و از همة علوم بانسیب».
باکویی در طول سفرهایش با علما و محدثان، عارفان و مشایخان و صوفیان بسیاری واخورده، در بارة احوال و اخبار آنها حکایت و روایتهای فراوان گردآوری کرد. هرچند باکوی را صاحب تصنیفات بسیار دانستهاند، از او تنها یک اثر در بارة منثور حلاج («بدایت و حال-ل-هوسین ابن منثور-ل-حلاج و نهایتوه و») تا زمان ما رسیده است. حاجیخلیفه در «کشف و-ز-زونون ان اسام-ل-کتب و-ل-فنون» کتابی را به نام «اخبار و-ل-عارفین» (نام دیگرش «حکایات و-ل-عارفین») و ک. براکّیلمن در «geschichteder arabishen litteratur» کتاب «حکایات و-س-صوفیه» را از جملة تألیفات او شمردهاند. در بعضی مأخذها دیوان شیخ علی، مشهور به باباکوهی، اشتباهن به وهای نسبت داده شوده است. برخی تذکرهنگاران، از جمله جونید شیرازی، نوشتهاند، که باکویی در آخرهای عمر به شیراز بازگشته در درون غاری میزیست، از این رو، با نام باباکوهی معروف گشت؛ همان جا فوتید و قبرش هم همان جاست، امّا برخ دیگر قبر مذکور را به شخص دیگری با همین نام نسبت دادهاند.
دبیات: برتلس ا. ه. صوفیزم ا صوفییسکیه لیتیرتوره. مسکو، 1965؛
س. محمدالله.