سخالستیکه (از یونانیscholasticos-مکتبی، عالمی) ، یک رویة معمول فلسفة عصر میانگی اوراپه را گویند. بنیادش از دلیل و برهانهای موهوم منطق عبارت است، که به مقصد ثابت کردن احکام دین مسیح به طرز صنعی ساخته شده است. به سخالستیکة ابتدایی (عصرهای 11-12) غایههای افلاطونیه آگوستینی تأثیر کرده است. شعار اساسی انسیلم کینتیربیری «اعتقاد خردجو»، رتسیانلیزم را به فدییزم تابع کرده، غایه اساسی فلسفة سخالستی را تشکیل داد. از این رو، نظریة فلسفة سخالستی بعدتر پیدا شده باشد هم، در تاریخ فلسفه و دین انسیلم کینتیربیری را اوّلین سخالست میشمارند. در این دوره در باب انیویرسلیهها (امور کلّی) بحثاغاز یافته، رویههای ریلیستی و نامینلیستی به وجود آمدند و به رئالیزم سخالستی نامینلیزم و کانسیپتولیزم ابیلیر مقابل گذاشته شدند.
لبیرت کبیر. فامة اکوینی و سیگیر بربنتی نمایندتان سخالستیکة برکمال عصرهای میانه و اانّ دونس سکات، ایلیم آکّم نمایندگان سخالستیکة متأخَّر میباشند. انکشاف تمدّن مملکتهای اوراپة شرقی در عصرهای 13-14 به فلسفة سخالست نقش خود را گذاشت، که زمینة اساسی آن را افکار علمی و فلسفی شرق نزدیک و میانه تشکیل میداد. پپه پی v در عصر 15 فامة اکوینی را یکی از اساسگذاران کلیسای کتالیکی اعلان کرده باشد هم، تامیزم مورد تنقید جریانهای اومانیستی قرار گرفت. برابر انکشاف سیستم فلسفی سخالستیکه در داخل آن جریانهای آپّازیسیانی به وجود آمدند. منبعد دایرة فعالیّت رویههای آپّازیسیانی وسیع شد، که آن زمینة دورة نو پراسیسّ تاریخی و فلسفی-عهد جدید به شمار میرود.
در عصرهای 16-17 در اسپنیه کوششهای تجدید تعلیمات سخالستی به عمل آمده باشد هم، معارفپروران نظریة حقیقت دوتینه را پیشنهاد نامودند، که ماهیتاً به مقابل تعلیمات سخالستی تناسب ایعتقاد و عقل روانه شده بود.
پیدایش جریانهای مختلف در اسلام، از قبیل موعتزیلیه، اشعریه و غیره در شرق عصرهای میانه باعث به وجود آمدن فلسفة سخالستی گردید، که آن با نام کلام مشهور است. موضوع اساسی بحث آن زات و صفتهای خدا، آفرینش عالم، نبوّت و جزای و سزای آخرت میباشد.