معلومات آخرین
Home / مدنیت و صنعت / رودکی ابوعبدالله جعفر ابن محمّد

رودکی ابوعبدالله جعفر ابن محمّد

رودکی ابوعبدالله جعفر ابن محمّد (858، دیهه رودک، حاضره پنج‌رود pیان پنجکینت-941، همان جا) ، شاعر، اساس‌گذار ادبیات کلاسیکی فارس-تاجیک. بچگی‌اش در دیهه خرد نامشهور کنار سلسلة کوههای زرافشان گذشته است. در این جا او از خلق سرود و موسیقی می‌آموخت، از منظره‌های رنگین طبیعت و روزگار مردم محنتدوست کوهستان الهام می‌گرفت. به سرود و نوا از کودکی شوق بی‌حد داشت. آواز دلکش و هنر موسیقیدانی او به یکی از نوازندگان ماهر، که بزتیار نام داشت، خیلی خوش آمد. به روایتی پس از چندین سال بختیار مویسفید چنگش را به رودکی بخشیده است، تا در دهات کوهستان گشته، دل و روح مردم را با ترانه و نواها شاد نماید. رودکی جوان همچون چنگ آوازه کرد، امّا تشنة دانش بود و به درگاه علم و معرفت او به مدرسه‌های سمرقند رو آورد. پس از سالهای زیادی آوازة سرایندگی و پوازندگی. رودکی و دانش فراوان او به گوش سروران مملکت رسید و او به پایتخت سامانیان شهر بخارا دعوت شد. رودکی در اندک مدّت
شایر بزرگ دربار گردید، آوازة او cap تا سر مملکت پهن شد، ولی او زادگاهش-دیهه خردکک رودک را، که دوران بچگی‌اش آن جا گذشته، اوّلین شادمانیهای شاعر خلق بودن را آن جا
هیس کرده بود، فراموش نکرد، نام آن را برای خود تخلّص گرفت رودکی در درگاه سامانیان شهرت و ثروت فراوانی یافت، ولی این همه خوشبختی یکلهزینه و فریبنده بود. او را مجبور کردند، که در ستایش شکوه دربار، سلطنت شاه و دروغ و فریب درباریان شعر گوید، که این برای چنین یک شاعر صاحب‌استعداد فاجعهیبزرگی بود. موافق روایت سالنامه‌نویسان دربار شاعر در آخر عمر از دولتداران بی‌التفاتی دیده، در حالت پیری و ناتوانی از دربار رانده می‌شود و به روایتی میل به چشمانش کشیده، کورش کرده‌اند؛ به روایت دیگر رودکی گویا کور مادرزد بوده است. انتراپالاگ م. م. گیرسیماو، که از روی کاسه‌خانة سر شاعر صورت ظاهری او را برقرار نموده است، به خلاصه آمد، که رودکی در سن کمالات کور کرده شده است. و با همین خلاصة تدقیقات صدرالدّین عینی را در بارة از دربار رانده شدن رودکی ثابت کرد. صدرالدّین عینی به تدقیق
بوبد‌الله رودکی جای قبر شاعر را یافته، معمّای روزهای آخر حیات شاعر و وفات او را روشن ساخت و برای بهتر فهمیدن ایجادیات او زمینه به وجود آورد. ولی او به کور مادرزاد بودن رودکی معتقد بود. عاید به زندگی پرفاجعه رودکی در آخر عمرش در بعضی پارچه‌های شعری کسبیهالی (شعر در بارة سه پیراهن یوسف) و قصیدة «شکایت از پیری» اشاره‌ها شده‌اند:
شد آن زمانه، که شعرش همه جهان بشکفت،
شد آن زمانه، که او شاعر خراسان بود.
کنون زمانه دیگر گشت و من دیگر گشتم،
سا بیار، که وقت اسا و انبان بود.
سبب از دربار رانده شدن رودکی معلوم نیست. احتمال، یکی از سببهای این مناسبت خیرخواهانة او به یکی از قیامهای خلقی زیر لوای قرمطیه باشد، که در بخارا رویی داده بود. رودکی از زمانداران بی‌التفاتی دیده باشد هم، همدیارانش عزّت و احترام او را به جا می‌آوردند و شاعر نهایت در بین آنها از دنیا درگذشت.
ز میراث بزرگ و گرانبهای بدیعی رودکی امروز تنها ابیات پراکنده باقی مانده است. ولی از همین اشعار پراکنده هم بزرگی شاعر به خوبی احساس می‌شود. شاید از پراکندگی و ناتمامی ابیات مستحکمی کامپازیتسیه، شوقتنگیزی سیوجیت و درخش بدیعی شعر او برجسته نمایان نباشد. امّا گاهها یک مصرع هم بزرگی شاعر را به نظر ما جلوه‌گر می‌سازد. ما رودکی را از روح انسان‌پرورانة شعر او، از آبرزهای ناتکرار و جاودانی و گردشها و خلاصه‌های عجایب‌‌ فیلسوفانه‌اش می‌شناسیم. همة شعر و قطعه‌ها و ابیات پراکندة رودکی را از روی موضوع اساسیشان به سه گروه تقسیم کردن ممکن است: 1) پارچه‌های اشعار عاشقانه، که محصول دورة جوانی شاعر، نتیجة محبّت بزرگ و فاجعهنجام او به کنیزکی و یا حسیات سوزان و عشقورزیهای نهانی او بوده‌اند. در این قبیل شعرها تصویر منظره‌های طبیعت، بزم و شراب و میگوساری نیز جا دارند؛ 2) پارچه‌های اشعار پندوخلاقی و مثنوی که اصلاً در موضوع اخلاق ایجاد شده‌اند. نام دو مثنوی و سنة تألیف یکی از آنها معلوم است: ا) «دوران آفتاب» («سندبادنامه»)؛ ب) «کلیله و دمنه» (ترجمة منظوم از زبان عربی (نظمش سال 932). به قول فردوسی («شاهلامه») راویان این داستان را، که در زبان عربی بوده است، نزد رودکی می‌خوانده‌اند و او به نظم دری می‌دراورده است. «کلیله و دمنه» را رودکی 12 000 بیت گفته است. سالیان دراز از این مثنوی تنها یک بیت مع-لم بود:
هر که ن-آموخت از گذشت روزگار،
نیز ن-آموزد ز هیچ آموزگار.
سالهای آخر تقریباً 120 بیت آن به دست آمد؛ 3) شعر و پارچه‌های منظوم شکایتی، یأس و ناامیدی، بیان حسب حال، که در دورة پیرانسالی شاعر ایجاد شده‌اند. نمونة بهترین این گروه شعرها قصیدة «شکایت از پیری» (35 بیت) می‌باشد.
جیهت جالب توجّه نظم رودکی، پیش از همه آن است، که در شعر او، خواه سطرهای عاشقانه باشند، خواه پند و خواه شکایت و گله‌گذاری، احساس انسان سروده شده است؛ همه اشعار شاعر سرشار از اندیشه در سر تقدیر انسان است. او یکی از اوّلین کلاسیکان شعر فارسیست، که به تصویر انسان توجّه کرده، شخصیت انسان را به ادبیات وارد کرد. اگر در ادبیات قدیم فارس-تاجیق مسئلة تناسب خدا و انسان موقع تیاسینتری (اوّل خدا) داشته باشد، در شعر رودکی ما موقع نو، موقع انتراپاسینتری را (اوّل انسان) مشاهده می‌کنیم. در شعر رودکی خدا قریب که نیست. رودکی انسان عادل و خردمند را سروده است. در شعر او، چنان که در این بیت می‌بینیم، گاها ستایش بزرگی انسان چون اعتراضی به مقابل تلقین دین اسلم صدا داده است:
زمانه اسپ و تو رایض، برای خویشت تاز!
زمانه گوی و تو چوگان، برای خویشت باز!
زمان این جا به معنای قسمت است و شاعر تلقین می‌کند، که به امر قسمت انتظار نشده، حساب زندگرفتن لازم است. اگر در شعر قدیم ایرانی ادق تجسم خرد الهی و عشق استثنای آن بوده باشد، در شعر ر. خرد و عشق انسان موقع اساسی گپریفته است. رودکی این معنی را گاها خیلی دلیرانه بیان کرده است:
ازید ما وسوسة عاشقی،
ز تو پذیرد، نپذیرد نماز. در شعر رودکی غیر از تصویر طبیعت، تلقین خرد، وصف شاهان، اشرافان و پهلوانان، پیش از همه، در مدّ نظر انسان عادّی، فرد جمعیّتی قرار گرفته است. رودکی در مدحیه‌هایش هم سنّتهای معمول تعریف و توصیف بردروغ را ویران کرد. او هنگام وصف شادان و وزیران سعی کرده است، که به ضمیر دلشان راه یابد و آنها را به راه آدم‌گری هدایت فرماید. گمنیزم رودکی در اشعار اخلاقی و اجتماعی او باز هم روشنتر ظاهر گشته است. رودکی آموزگار بزرگ اخلاق است. در شعر او اخلاق پاک، آهمیت، انسانّروری، عدل و خرد، علم و دانش و مردی و بزرگی تلقین شده است. رودکی معنی حیات و ماهیّت روزگار انسان را در آن می‌داند، که مردم عمرشان را به بیهودگی نگذرانند، از پی کاری و هنری شوند، کسی را نیازارند، نیک‌سرشت و نیک‌کردار باشند. از نظر رودکی این جهان دریایست و از آن تنها با کشتی نیکی و نیکوکاری گذشتن ممکن است. بزرگترین آموزگار انسان برای رودکی تجربة زندگیست. هر کس، که از بد و نیک زندگی عبرت گرفته است، همه مشکلات روزگار را به آسانی برطرف کرده می‌تواند. از بسیار شعرهای او بر ضد زمان و نابرابریهای اجتماعی صدای اعتراض سختی شنیده می‌شود. شاعر انسان‌پرور در مودابیل ثروت و نعمت دولتمندان تنگدستی و بیچارگی کمبغلان را دیده، به الم می‌گوید:
بسا کسا، که جوین نان همی‌نیابد سیر،
بسا کسا، که برّه است و فرخشه بر خان-ش.
رودکی سرایندة روزگار و محنت پُرفیز دهقانان بوده است، از در مصرع و بیتش بوی زمین و محنت دهقان احساس می‌شود. رودکی از خردی به رنگ و بوی کوهستان، نعره و طغیان دریا، جلا و رنگبازیهای طبیعت و چه-چه بلبلان و نوای مرغان خوشخوان عادت کرده بود. همة این بعدتر در شعر او عکس‌انداز گردید. امّا روشنتر از همه در شعر رودکی روزگار دهقانان نیک‌سرشت و پُرغیرت، تشویش و تردد آنها عکس یافته است. در بسیار شعرهای رودکی روش کار دهقان تصویر گردیده است: از پی کشت بهاری موسم دره و خرمن می‌آید، کار خرمن با خوشنودی انجام می‌یابد، عید مهرگان فرا می‌رسد، مردم به مبارکبادی حاصل نو رقص و بازیها می‌کنند، باز دورة تیره‌ماه و شدگار می‌شود و غیره. رودکی در کوهستان قدر کار، لذّت نان و تلخی و دشواریهای روزگار را دیده بود، فرا رسیدن بهاری شکوفان و تیره‌ماه پُرفیه را دوست می‌داشت، دلیری، مردانگی و دلکُشادی برزگران، چوپانان و هنرمندان دیار عزیزش را پاس می‌داشت. برابر این در شعر رودکی محیط شهر، زندگی و آمال اهل آن-طبیبان، کاسبان، عالم و شاعران، کاتبان و دیگران انعکاس یافته است. رودکی شاعر دلیر، آزادی‌خواه، زندگیشناس و نوآور بود. او با یک جهان احساس و دل پراندیشه به آستان پُرتقلّوف دربار رسید، امّا خودش را گم نکرد. محیط دربار برای رودکی تنگی می‌کرد و او با هنر بلندش حصار این محیط را رهنه کرد. رودکی زیر تأثیر قانونهای نظم مدیحوی نماند، بلکه آنها را موافق صلاحدید و طبع شاعری خویش به شکل نو مرتّب ساخت. نوپردازیهای رودکی در مضمون و مندرجه و تکامل جنر قصیده ظاهر گردیدند. وه‌ای این نوع شعری را، که اصلاً مضمون مدحی داشت، زیب و آرای نوی بخشید و از در جهت آن را غنی ساخت. نمونة کامل قصیدة حسب‌حالی «شکایت از پیری» می‌باشد. از این قصیده روزگار رودکی، یاد دورة جوانی، شأن و اعتباری، که او در درگاه سامانایان داشت، اینچنین خواری و زاری و افتادگیهای اییام پیری شاعر پیش نظر می‌آید. قصیده مضمون بلند فلسفی دارد. شاعر پردیده ضمن تصویر وضع زندگی خود از گردش فلک، دگرگون شدن جهان اندیشه می‌کند. روح آپتیمیستی قصیده هم خیلی قویست. اگر از اوّل و آخر آن چند بیت اختصار شود، آن گاه ما به جای نالة پیری ترانة جوانی و خرّمی و شادمانیهای زندگی را می‌شونویم.
اس .: آثار رودکی، استالین‌آباد، 1958؛ شعرها، د. ، 1974؛ 1000 مصرع رودکی. 1000 ستراک رودکی، د. ، 1984.
د .: ا ی ن ی س. ، استاد رودکی، ستهین‌‌آباد، 1940 (با حروفات لاتینی)؛ همان م و ا ل ل. ، استاد رودکی. ایپاخه. جیزن، توارچیستوا، م. ، 1959؛ میرزایف ا. ، ابوعبدالله رودکی، ستلن‌‌آباد. 1958؛ رودکی و زمان او (مجموعة مقاله‌ها) ، ستلن‌‌آباد، 1958؛
. برگینسکی.

Инчунин кобед

سرخانه

سرخانه، قسم اوّل سرود، که به اندازة یک بیت متن سرود اجرا می‌شود. بعضاً سرخط …