پرینسیپ مخ، عقیدهای است، که بنا به آن خاصیتهای فیزیکی جسمها (مسّه، انیرسیه) ، حاصلة تأثیر متقابل آنها با تمام جرمهای دیگر کاینات میباشد. با زبان کتگوریهای کلاسیکی فلسفه گوییم، واحد (یکی) در نتیجة تأثیر کثرت (بسیاری) صورت گرفته، در نوبت خود به تأثیر عمومیکیهانی حصّه میگذارد؛ 3 خود معلول (نتیجهای، که با سبب مویین حاصل شده است) زادة علل (سبب مذکور) است، ولی خود نیز در تشکّل آخری اشتراک میکند. نقطة اساسی فیزیکی، که بر بنیاد پرنسیب مخ قرار گرفته است-غایه نسبی بودن حرکت مکانیکیست. در این باره بار نخست ابوریان بیرونی در اثر قاموسیاش «ال-قانون-ال-مسعودی فیل-هیت و-ن-نجوم» نوشته شد. در اوراپه این غایه عصر 16 پیدا شد. ج. بیرکل مفهومهای «فزایی مطلق»، «وقت مطلق»، «حرکت مطلق» را، که نیوتان بر اساس مکانیکة کلاسیکی گذاشته بود، محض از موقع نظر پرنسیب نسبیّت دهرکت تنقید کرد و ضمن این در باب رابطة امکانپذیر لاکلیات (در مورد مذکور حرکت محلی جسم) و گلوبالیات (حرکت جرمهای کیهانی) اظهار عقیده کرد. سانیتر (در آخر عصر 19) این عقیده را ه. م ا خ دستگیری کرد و همجیهته انکشاف داد. ولی چه بیرکل و چه مخ پرنسیب مخ را به صفت یک تصدیقات از جهت شکل و مضمون فیزیک انیق و مویین و در تجربه آزموده شونده بیان نکردهاند. خود «پرنسیب مخ» باشد اصطلاحیه. ایینشتیین است، که زیمین تکامل و تعمیم نوشتههای مخ به قلم آورده است. (حالا تعریفهای مختلف پرنسیب مخ منتشر شدهاند، که با وجود به اصطلاح فیزیکة میدان افاده یافتنشان، از دم خیلی فرق میکنند .)
اینشتیین در مرحلة اوّلاً ایجادیاتش پرنسیب مخ را نقطة استناد قرار داده و آن را به طرز خود معنیداد کرده، به کامیابیهای بزرگ علمی نایل گشت. ولی دستاوردهای علمی او باطناً به مندرجة پرنسیب مخ (به همای شکل و مضمونی، که ایینشتیین داده بود) موافقت نمیکردند. از این رو، ایینشتیین مناسبت خود را به پرنسیب مخ تغییر داده، خلاصه برآورد، که عقیدة مذکوره ماهیتاً به خود روح فیزیکة میدان ضد است. ولی این خلاصه چندان صحیح نبود. چنان که از تدقیقات نوین فیزیک برمیآید، پرنسیب مخ را به روح فیزیکة میدان موافقت کناندن مومکین است. از این جاست، که یک قطار فیزیکهای معروف عصر حاضر (اوگ. ویگنیر، ر. دیکّی، م. ا. مرکاو، ج. ایلیر. ف. هایل) پی آنند، که پرنسیب مخ را همچون دستور راهنما استیفاده برده، در اساس وهای نظریههای نو و از وزریة ایینشتیین (نیگ، نظریة نسبیت) هم عمومیتر را تهیه کنند. در اطراف نتیجههای علمی در رفت تدقیقات مذکور به دستامده باشد، بحث و مناظرههای تیز و تند فیزیکی و فلسفی به عمل میآیند. حتّی در صورت کاملاً غلط بودن پرنسیب مخ هم یک خود همین دلیل شاهدی از اهمیت خالی نبودن آن است، زیرا ضمن بحث و مناظرهها عادتاً چنین فکر و عقیدههای نو نیز پیدا میشوند، که از عقیدة اوّله (مورد بحث) هم ثمرهناکترند. بنا بر این، در ادبیات معاصر متدلوژ به غایههایی ذاتاً ختا و عملاً ثمرهناک (از جهت متدی و ایوریستی) برحق بهای مثبت میدهند.
ز طرف دیگر، اگر پرنسیب مخ حقیقتاً هم فکر غلط باشد، پس از این دلیل در بارة عموماً غلت بودن غایه همبستگی باطنی لاکلیات و گلوبالیات خلاصه برآوردن خود عمل غلط میبود، زیرا پرنسیب مخ فقط ظهورات جزئی این غایه است. غایه همبستگی لاکلیات و گلوبالیات باشد، در نوبت خود ظهورات جزئی عقیدة باز هم عمومیتر و مهمتر-پ ر ا ن س اپ یگانگی عالم است، که در سیستم فلسفة دیالکتیکی و متریالیستی مقام بزرگ دارد. نیگ. نیز عالم کبیر و عالم caغup.
د .: ایینشتیین ا. ، سابر. نوچ. تر. ت. i، م. ، 1967؛ ایینشتیین ا تیاریه گرویتتسی، م„ 1979؛ ترید ار گ. یو„ آتناسیتیلناست انیرتسی، پیر. س نیمیتس. ، م. ، 1975.
ه. تورسوناو.