آزادی، در اساس درک ضرورت ابژکتیوی موافق درجة دانش، امکانیت و قابلیّت فعالیّت خود عمل کردن آدم. آزادی آدمان به درک و استفادة قانونیّتهای ابژکتیوی طبیعت اساس مییابد. مسئلن آزادی در تاریخ افکار جمعیّتی، از روی عنعنه به سؤال آیا آدم آزادی اراده دارد یا نه، نسبت داده میشد.
فهمیش متریالیستی تاریخ تصوّرات ایدهآلیستی را در بارة آن، که آزادی شخصیت به شرایطخای ابژکتیوی وابستگی ندارد، رد میکند. مارکسیزم بر ضد مقابلگذاری متافیزیکی آزادی و ضرورت نیز میبرآید. فهمش مارکسیست آزادی و علاقة متقابلة دیالکتیکی آن با ضرورت از تصوّرات والیونتریستی، که بیسر و سامانی را ترغیب مینماید و فتلیستی، که آن را چوپ سرنوشت میداند، به کلّی فرق میکند.
زی را آدمان در فعالیّت عملی هرروزهاشان نه به ضرورت ابسترکتی وجودداشته، بلکه با تجسم کانکریتی تاریخی آن سر و کار دارند، که در شکل مناسبتهای ریلی اجتماعی و اقتیسادی وجود دارند. گرچندی آدمان در انتخاب شرایطهای ابژکتیوی رفتار خود آزاد نباشند هم، با وجود آن در انتخاب مقصدهای خود به درجة مویین آزادی دارند.
زی را در در یک لحظة مذکور نه یک، بلکه یکچند امکانیّتهای ریلی وجود دارند. از این رو، آزادی مطلق نییو نسبی بوده، در حیات به راه انتخاب پلن مویین عملیات روانه کرده میشود. آزادی هر چه قدر زیاد باشد، آدمان امکانیّتهای ریلی خود را همان قدر خوبتر درک میکنند.
ز این جا تعریف مارکسیستی آزادی چون «دانستن ضرورت» به میان میآید، که موافق آن آزادی شخصییت، کالّیکتیو، صنف و جمعیت عموماً «نه از خیالاً به قانونهای طبیعت تابع نبودن…»، بلکه با قابلیّت «در اساس دانستن قرار قبول کردن»، انتخاب نمودن وابسته است (اینگیلس فریدریخ، انت-دیورینگ، دوشنبه، 1975، صحیفة 115).
ازادی به هیچ وجد معنای بیسر و سامانی را افاده نمیکند. آزادی ابسترکتی عموماً وجود ندارد. آزادی همیشه کانکریتی و نسبیست. آدمان به آزادی وابسته به شرایط ابژکتیوی و وضعیتهای کانکریتی نایل و یا از آن محروم شده میتوانند. درجة انکشاف قوّههای استحصالکننده، پراسیسّهای ابژکتیوی طبیعت و جمعیّت را درک کردن آدمان، ساخت اجتماعی و سیاسی جمعیّت مذکور اندازة آزادی نسلهای در دورة کانکریتی و تاریخی را مویین میکونند. آزادی شخصیت فقط قسم 0زادییست، که جمعیت عموماً در اختیار خود دارد.
ز این رو، چنان که ولاديمير الیچ لنین تعلیماتل فردی آزادی انرخیستی را رد کرده ذکر نموده است، «در جمعیت زندگی کرده ایستاده، از جمعیت آزاد بودن ممکن نیست» (لنین ولاديمير الیچ، اثرهای، جلد 10، صحیفة 36). تقسیمات محنت، مالکیّت خصوصی بودن واسطههای استحصالات و به صنفهای انتگانیستی چودا شدن جمعیت در فارمسیههای انتگانیستی باعث حکمرانی منفیتهای غیریرسمی و پراسیسّهای به طور بیشعورانه عملکننده میگردند، که از اختیار آدمان بیرون برآمده به عاقبتهای بد اجتماعی آورده میرساند.
در چنین شرایط آزادی صنفهای حکمران ضرورت مالکیّت خصوصی، ثروتهای مادّی و معنوی را اداره کردن آنها، به فایدة دیگران خذمت نمودن صنفهای استثمارشونده، ارادة بیگانه را اجرا نمودن آنها را تقاضا میکند. حجم مالکیّت خصوصی، که امکانیّت سرشته نمودن نعمتهای مادّی و معنوی را به میان میآرد، به اندازة آزادی فردی تبدل مییابد.
در طول تمام تاریخ انسانیت مبارزة آدمان به مقابل محدودکنی آزادی اجتماعی در کدام شکلی، که ظهور یافته باشد، قوّة توانای حرکتدهنده و پراگریسّ جمعیّتی بود. آزادی و برابری در اوراپة غربی و امیریکة شمالی در عرفة روالوتسیههای برجوزی چون برابری طبیعی آدمان اعلان کرده شدهاند، که حقوقهای یکخِلة استفادة کامیابیهای تمدّن، اداره نمودن محصول محنت و قسمت خود را افاده میکرد.
بورجوزیة پراگریسسیوی در تحت شعار «آزادی، برابری، برادری!» عامّة خلق را از قفای خود به مبارزه بر ضد فئودالیزم برده است. تاریخ جمعیّت کاپیتالیستی تعلیمات برجوزی آزادی را انکار میکند. آزادی شخصیت حتّی در مملکتهای مترقّی کاپیتالیستی معاصر به اندازة مویین قلبکی شده، حقوقهای ریلی (آزاد سخن، وجدان، تشکیلات، مجلس) در رفت مبارزة پرشدت به دستاوردة عامّة خلق از طرف ارتجاع دائما پایمال میشوند.
یدیالاگهای برجوزی شعار آزادی را به مقصدهای پراپگندیستی وسیع استفاده میبرند. چنین است ماهیّت شعار «عالم آزاد»، تعلیماتهای مختلف تیخناکرتی و بخیویاریستی، که برای محافظت جمعیّت پایمالکنندة آزادی-کاپیتالیزم استیفاده میشوند.
تنها در نتیجة نیست نمودن مناسبتهای انتگانیستی بین آدمان، که در نتیجة حکمرانی مالکیّت خصوصی به میان میآیند، شرایطهای ابژکتیوی آزادی حقیقی فراهم میآید. فعالیّت جمعیّتی آدمان همان وقت ایجادکار حقیقتاً آزاد و باشعورانة تاریخ بوده میتواند، که اگر جای پراسیسّهای بیشعورانة جمعیّتی را انکشپاف موافق پلن بگیرد.
در چمعیّت کمونیستی، نوشته است ف. اینگیلس، «قوّههای ابژکتیوی بیگانهای، که تا حال به تاریخ حکمرانی کرده میآمدند، زیر نظارت خود آدمان میدرآیند. فقط از همان وقت cap کرده آدمان تعریخ خود را خودشان کاملاً باشعورانه ایجاد کردن میگیرند، فقط همان وقت عاملهای جمعیّتی، که از طرف آدمان به حرکت آورده میشوند، بیش از پیش عاقبتهای را به میان میآورند، که دلخواه آدمان باشند. این از عالم ضرورت به عالم آزادی جهیدن انسانیت میباشد» (اینگیلس فم انت-دیورینگ، دوشنبه، 1975، صحیفة 299).
در برابر این برای به دست آوردن آزادی پُرّة فردی باید، که منفعتهای در یک شخص به منفعتهای همة اعضایان دیگر جمعیت موافق باشند. روالوتسیة سوسیالیستی به آزادی آدمان در تمام ساحههای حیات چمعییتی ابتدا گذاشت. آزادی مزکور در برابر انکشاف باسرعت قوّههای استحصالکننده، روالوتسیة علمی و تکنیکی، تکامل مناسبتهای جمعیّتی، بالاروی مدنییتناکی عمومی میافزاید. آزادی در جمعیّت کمونیستی با فراهم آوردن همة شرایطهای زapypی برای انکشاف همهطرفة شخصیت میپیوندد. نگرید نیز آزادیهای دموکراتی.
دبیات: مرکس کرل ا اینگیلس ف. . نیمیتسکیه ادیالوژی، ساچینینیه، 2 ازدنی تام 3؛ اینگیلس فریدریخ، انت-دیورینگ، دوشنبه، 1975؛
لینین و. ا. ، دولت و روالوتسیه، اثرهای. ، جلد 25؛ پراگرمّة کپسّ، دوشنبه، 1974؛ متریالهای سعیزد 26 کپسّ، دوشنبه، -1981؛ کانستیتوتسیة (قانون اساسی) اتّفاق ریسپوبلیکههای ساویتی سوسیالیستی، دوشنبه، 1977؛ آیایرمن ت. ا. ، مارکسیستسکا-لنینسکایی پانیمنی سوابادы، مسکو،
1967؛ بلّی ر ه. ، چیلاویک ا سواباده. مسکو، 1972.