آرامی، س و ک و ن، در فلسفه حالتی را گویند، که عکس حرکت است. متریالیزم دیالکتیکی برابر حرکت را خاصیت کلّی اشیا دانستن اقرار است، که در طبیعت به اندازهای و به جهتی آرامی و سکونت نیز جاریست. ولی حرکت مطلق، آرامی باشد نسبیست، زیرا وهای تنها در یگان وقت مویین و فقط نسبت به یگان شکل حرکت متیریه جایی دارد. این عقیده از افکار هم فیلسوفان متافیزیک (آنها خاصیت کلّی بودن حرکت را انکار کرده، آرامی را مطلق میشوماریدند) و هم طرفداران ریلیتیویزم فلسفی (آنها آرامی، سکون و بقای اشیا را کاملاً انکار میکنند) پرنسیبن فرق میکند.
در افکار متفکّران شرک، از جمله ابن سینا و دیگر نما-یندگان، مکتب مشّاع آرامی به دو معنا استفاده شده است. ماهیّت معنای اوّل آن در افکار پنتییستی آنها راجع به نظریة صدور افاده یافته است، که آن از اعتراف در خارج جسم وجود داشتن محرک عبارت است، یعنی عالم عموماً قبل از پیدایشش در حالت بالقوّهای خود آرامی و سکون وجود داشت و با تأثیر محرک حالت بالفعل، یعنی حرکت را به خود پذیرفت. غایه این تعلیمات بر خلاف عقیدههای دینی، که حرکت را آفریدشده میپنداشتند، ازلی بودن آن را ثابت کرده است.
معنای دوّم آرامی و سکون در شکلهای حرکت (طبیعی، قصری، عرضی و غیره) ظاهر میگردد. macلن، ابن سینا در باب نوعهای حرکت ضمن بیان منبعهای آن آورده است، که اگر به جسمی تکانی داده شود، در صورت مقاومت نداشتن بیانتها حرکت میکند. از این جا چنین خلاصهای برمیآید، که چون جزءهای مکان به حرکت خلل میرسانند، آن به خود حالت آرامی میگیرد. در این بابت او نوشته است «… هر قوّه، که حرکت مستقیم از آن ناشی میباشد، سکون آن در رسیدن به این غایت است، چه این حرکت جویان آن سکون است» (ابن سینا؛ آثار منتخب، جلد 1، دوشنبه، 1980، صحیفة 320). چنین نظریات متفکّر را در بیان نوعهای حرکت عرضی نیز مشاهده نمودن ممکن است.
متیریلیزم دیالکتیک خاصیت مطلق داشتن حرکت و نسبی بودن آرامی را اعتراف مینماید. حرکت در طبیعت خاصیت جسمها دانسته شده، آرامی چون مناسبت بین جسمها تشخیص داده میشود. در فیزیکة معاصر جهتهای نو مفهومهای حرکت و آرامی (مخصوصاً در نظریة نسبیت و مکانیکة کونتی) آشکار کرده شده است.