معلومات آخرین
Home / علم / نزریة معرفت

نزریة معرفت

نظریة معرفت گناسی­الوژی، ایپیستیمالوژی، یکی از فصلهای فلسفه بوده مسئله‌های بنیاد معرفت و امکانیّتهای آن، تناسب دانش و واقعیت را آموخته، زمینه‌های عمومی معرفت را تدقیق می‌کند.

در فلسفة دنیای قدیم مسئلة اساسی نظریة معرفت مسئلة تناسب دانش و تخمین و حقیقت و اشتباه بود. ضمناً دانش با موضوع خود علاقه‌مند دانسته می‌شد. مثلاً، اگر افلاطون عالم غایه‌ها را موضوع و حامل دانش داند، متریالستان قدیم طبیعت را موضوع معرفت می‌دانستند. فلسفة عتیقه دانش را همچون نسخة مخصوص اشیا تعبیر می‌کرد. در نتیجة چنین تعبیر مقام فعال سوبژکت در جریان معرفت از مدّ نظر می‌افتید.

در عصرهای میانه مسئله‌های نظریة معرفت در اثرهای فارابی، ابن سینا، ابن رشد، نصیر‌الدّین طوسی و دیگران مورد بحث قرار گرفته بودند. ولی در تعلیمات آنها نظریة معرفت همچون فصل علی‌حدة فلسفه صورت نگرفته بود. مسئله‌های نظریة معرفت در دایرة علمهای منطق، طبیعیاتو الهیات تدقیق می‌شدند. در تعلیمات فلسفی متفکّران شرق مسئلة معرفت حدسی (انتویتیوی) بیشتر موضوع تحلیل قرار گرفته است. «اندریافتن به لمس-نوشته است ابن سینا،-ظاهر است. و به بسودن بود و گرمی و سردی و تری و خوش-که و سختی و نرمی و درشتی و نغزی و گرانی و سبکی داند» (آس. مونت. ، ج. 1، د. ، 1980، س. 126). به عقیدة ابن سینا معرفت «عبارت از آن است، که ادراککننده صورت ادارشونده را به نحوی از نحوها بگیرد». نظریة معرفت ابن سینا را همچون نظریة انعکاس تعبیر کردن ممکن است، که آن معنی متریالیستی داشته، به نظریة ت­زکّور افلاطون و  یدیلیزم سوبژکتیوی عنادیه مقابل است.

در تعلیمات ابن رشد معری­فت دانستن سبب اشیا و هاد-سهاست. در مسئلة نظریة معرفت ابن رشد پیرو نظریة انعکاس بو­ده، به متریالیزم مایل است. او اثبات کرده است، که لفظهای کلّی نتیجة انعکاس خاصیتهای مشترک اشیا و حادثات در ذهن و عقل می‌باشد. ابن رشد در ضمن مباحثه با محمّد غزالی تعلی­مات فلسفة مشّاع را در بارة معرفت حسی و عقلی نیز ترقّی و وسعت داده است. به عقیدة او مع­ریفت حسی نتیجة در عضوهای حس موتمسّیل (انعکاس) شدن صورت اشیای فرد بوده، معرفت عقلی درک ماهیّت آنهاست. بر خلاف این متفکّران محمّد غزالی لفظهای کلّی را مفهومهای صرف عقل پنداشته، عقیدة متکلّمان و اسلام رسمی را دایر به نظریة معرفت وسعت داده است. به عقیدة faزالی مشهور و مقبول عموم بودن غایه آفرینش عالم دلیل حقانیت نظریة آفرینش است. او دعوا می‌کرد، که امکان داشتن هستی ابدی هرگز برای قدیمی عالم دلیل شده نمی‌تواند، زیرا «امکانیت» مفهوم صرف عقلیست. علاوه بر این غزالی عالم را معرفت‌ناپذیر می‌دانست. تعلیمات اشعریه و کلام به نظریة معرفت. غزالی قرابت داشت. تصوّف به معری­فت تابش عرفانی داده، معرفت خقیقت اوّل (خدا) را به مرکز تعلیمات خود گذاشت. در تصوّف معرفت حدسی به مقام ب­لند رسیده، معرفت‌پذیری منطقی و راسیونالی عالم باشد مو­رید انکار قرار می‌گیرد.

در فلسفة عصرهای میانة او­راپة غربی نظریة معرفت و فلسفه عموماً تحت ظلم کلیسا قرار گی­ریفته، روحیة مدرّسی (سخالستی) داشت. در عقاید فیلسوفان دورة احیا (آخر عصرهای 15-16) و فیلسوفان برجوزی، خصوصاً فیلسوفان عصر 17 انگلیه و فرنسیه ته-مایولات نو انکشاف یافت. نمایندگان افکار پیشقدم دورة احیا (نیکالة کوزنی، لیانردا» ده-وینچ، ب. تیلیزیا، گ. گلیلیی) متی­متیکه، مکانیکه، مبارزه بر ضد تعلیماتهای عرفانی، رابطة مسئله‌های نظری را به طلبات عملیه در مدّ اوّل می‌گذاشتند.

در عصر 17 وابسته به انکشاف پراگریسّیوی قوّه‌های استحصالک و-ننده ضرورت ایجاد متد نو-متد معرفت طبیعت به میان آمد. حلّ این مسئله باعث تدقیق متد اندوکسیه و دیدوکسیه گردید. متد اندوکتیوی معرفت را ف. باکان ایجاد کرده، آن را تا درجة متد فلسفی برداشت و به ایمپیریزم متریالیستی اساسگذاشت. ر. دیکرت راسیونالیزم را به سخالستیکه مقابل گذاشته، متد دیدوکتیوی را پیش می‌گیرد. امّا دی­کرت همچون دئالیست تعلیمات ایده‌آلیستی ایده‌های فطری را پیشنهاد کرد. تعلیمات ایده‌های فطری را فیلسوف فرنسوی پ. گسّیند و فیلسوفان انگلیس ت. گابّس و ج.  لاکّ تنقید کردند. ج.  لاکّ نظریة معرفت سینسولیستی را تدقیق نمود. فلسفة سینسولیستی لاکّ ایهسا-سات را منبة دانش می‌داند. «احساسها را به اساس گرفته، هم با راه سوبژکتیویزم، که به سالیپسیزم آورده می‌رساند («جسمها کامپلیکس یا کامبینتسیه» احساسها می‌باشند») ، رفتن ممکن است، هم با راه آبع­یکتیویزم، که به متریالیزم آورده می‌رساند (احساسه‌ها صورت جسمها، صورت عالم بیرونه می‌باشند) ، رفتن ممکن است» (لنین و. ا. ، اس. ، ج. 14، س. 137). راه یکم را فیلسوفان انگلیس تس. بیرکل، د. یوم و دیگر نمایندگان ایده‌آلیزم سوبژکتیوی پیش گرفته‌اند. راه دوّم را در نظریة معرفت فیلسوفان عصر 18-ا فرنسیه ه. کاندلیک، ک. گیلویتسیی، د. دید را و دیگران ادامه‌ دادند. به عقیدة آنها واقعیت ابژکتیو در احساسات عکس شده است. ولی نظریة معرفت این متفکّران مراقبوی بود (آنها مقام عملیة جمییتی و تاریخی را در معرفت نمی‌-فهمیدند).

فلسفة کلاسیکی نیمیس مسئله‌های نظریة معرفت را با تدقیق انکشاف تاریخی شکلهای عملی و معرفتی فعالیت می‌پیوست. ا. کنت طبیعت گناسیالاگی دانش نظریه‌وی را تحقیق کرده، برای مقرّر کردن اساسهای فلسفی علم کُشیده است. موافق نظریة معرفت ا. کنت تجربه ابتدای دانش است، لیکن دانش از تجربه پیدا نمی‌شود. او ظهور را به مانیت مقابل گذاشته، در بارة معرفت‌ناپذیری «چیز در خود» خلاصه برآورد. faیp از این کنت گناسیالوژی را از آنتالوژی، جدا کرده، «نظریة معرفت خالص» را آفریدنی بود. در فلس­فة تامرکسیستی مسئلة رابطة آنتالوژی و گناسیالوژی را اوّلین بار گ. گیگیل نسبتاً پرّه‌تر حل کرده است. گ. گیگیل پراسیسّ انکشاف تاریخ را همچون خودینکیشاف، خودمعریفت روح مطلق می‌دانست. امّا در تعلیمات عرفانی گیگیل عاید به جریان معرفت فکرهای عمیق دیالکتیکی جایی داشتند. او معرفت‌پذیری عالم را قائل است. گیگیل در زمینة ابژکتیوی و ایده‌آلیستی پرینییپ موتاب-قت دیالکتیکه، منطق و نظریة معرفت را افاده نمود.

یبتیدای عصر 20 در فلسفة برجوزی ارّتسیانلیزم و انتویتیویزم (ا. بیرگسان) وسیع انتشار یافتند. پرگمتیزم و. جیمس حقیقت ابژکتیوی را انکار کرده، تنها چیز برای مقصدهای عملی مفید را حق می‌دانست. قریانهای سیر‌شمار فل­سفة برجوزی معاصر (پازیتیویزم منطقی، نیاپازیتیویزم و فل­سفة تحلیلی و غیره) نظریة معرفت پیشینه و عموماً میراث فلسفة کلاسیکی را نامعقول می‌شمارند. موافق پازیتویزم منطقی مسئله‌های نظریة معرفت (مناسبت سوبژکت به ابژکت، طبیعت واقعیت و غیره) مسئله‌های ساخته‌اند. انسترومینتلیزم (ج. دیو) و اگزیستانسیالیزم نیز گناسیالوژی کلاسیکی را تنقید می‌کنند.

نزریة معرفت فلسفة مارکسیستی-ل ا ن ا ن ی. موافق فلسفة مارکسیستی و لنینی معرفت پرا­سیسّ دیالکتیکی انعکاس اشیا

وه پدیده‌های عالم واقعی، رابطه و مناسبت قانونی آنها در زمی­نم عملیة جمعیّتی و تاریخی انسانیت است. نقطه‌های اساسی نظریة معرفت مارکسیستی را و. ا. لنین چنین افاده نموده است: «1) چیزها ناوابسته به شعور ما، ناوابسته به احساس ما، بیرون از ما وجود دارند… 2) در بین حادثه و چیز در خود هیچ یک فرق پرنسیبی نیست و نمی‌ته-واند باشد. فقط در بین چیز دانستشده و چیز هنوز دانسته-نشده فرق است… 3) در نظریة معرفت هم مثل همة ساحه‌های دیگر علم، به طرز دیالکتیک محاکمه راندن لازم است، یعنی دانش ما را دانش تییار و بیتغییری گمان نکرده، بلکه سنجیده برآمدن لازم است، که چه زیل از ن ا دانستن دانش به ظهور می‌آید، چه زیل این دانش ناپرّة ناصحیح پرّه‌تر و صحیحتر می‌گردد» (اس. ، ج. 14، س. 108-109). نظریة معرفت متریالیزم دیالکتیکی پیوسته با دیالکتیکه و منطق انکشاف می‌یابد. متریالیزم دیالکتیک، که علم در بارة قانونهای عمومی هم حرکت عالم بیرونی و هم تفکر انسان است، همچون تعلیمات فلسفی عاید به معرفت، چون منطق و نظریة معرفت مارکسیزم عمل می‌نماید. نظریة معرفت مارکسیست بر خلاف گناسیالوژی گذشته، تنها تعلیمات در بارة قانونیّتهای مخصوص معرفت نبوده، اینچنین نتیجه، جمع‌بست، خلاصة نظریة معرفت عالم است. در فلسفة مارکسیستی و لنینی موضوع مخصوص گنا­سیالاگی مناسبت شعور و متی­ریه، معنویات و مادّیات، معیار حقانیت دانش، تناسب حسیات و منطقیات، مسئله‌های انعکاس، عملیه، تاریخیت و غیره در اساس متد دیالکتیکة مت رئالیستو در رابطه با متریالیزم تاریخی تدقیق می‌شوند.

به عقیدة و. ا. لنین تبدّلات روالوتسیانی مارکسیزم در نظریة معرفت از آن عبارت است، که ک. مرکس و ف. این­گیلس «به اساس نظریة معرفت متریالیزم معیار عملیّه را داخل می‌کنند» (اس. ، ج. 14، س. 151). توسط عملیة جمعیّتی و تاریخی مارکسیزم از موقع متریالیستی فعّالیّتمندی شعور را در معرفت و دگرگونسازی واقعیت از نظر علمی تعبیر کرده، ، دی­لیکتیکة گذرشی را از زینة حسی به زینة عقلی معرفت آشکار ساختند. عملیه اساس تشکّل و این-کیشاف معرفت در همه زینه‌های آن، منبة دانش و معیار حقا-نیت نتیجة جریان معرفت است. تفکر نظریه‌وی از اب­سترکت به سوی کانکریت انکشاف یافته، با پرنسیب یگانگی منطقیات و تاریخیت و تحلیل و ترکیب رابطة جدانشونده دارد. خصوصیت کانکریتی و تاریخی معرفت، تغییرات ساخت منطقی آن را تینها توسط رعایة قطعی و پیگیرانة پرنسیب تاریخیت در نظریة معرفت مویین کردن ممکن است.

ادم واقعیت را در شکلهای گوناگون-ایمپیریک یا معرفت حسی و عقلانی یا تفکر منطقی درک می‌کند. مراقبة زنده (احساسات، ادراک، تصوّرات) شکل ابتدایی معرفت است. «از مراقبة زنده به سوی تفکر ابسترکتی و از تفکر اب­سترکتی به سوی عملیه-چنین است راه دیالکتیکی دانستن ه ا ق ا ق ا ت، دانستن ریلیّت ابژکتیوی» (لنین و. ا. ، اس. ، ج. 38، س. 170). معرفت عقلی نه تنها نسبت به معرفت حسی معلومات بایتر می‌دهد، بلکه به ساخت و مضمون آن نیز تأثیر می‌ر­ساند.

نتیجة جریان معرفت انعکاس عینی (ادیکوتی)   واقعیت ابژکتیوی بوده، همیشه مضمون ابژکتیوی دارد و حقیقت ابژکتیوی را تشکیل  می‌دهد. اعتراف حقیقت ابژکتیوی نقطة اساسی گناسیالوژی متریالیستیست.

جوهر نظریة معرفت متریالیزم دی­لیکتیکی پرنسیب انعکاس است. انع­یکاس مفهوم اساسی گناسیالوژی مارکسیستیست. نظریة معرفت مارکسیزم به قول و. ا. لنین نظریة انعکاس پدیده، اشیا و پراسیسّهای عالم مادّ در شعور آدم است. نظریة معرفت مارکسیستی و لنین ساحة مخ­سوس دانش فلسفیست، که از حلّ مسئله‌های مهمترین جهان‌بینی بر کنار بوده نمی‌تواند.

د .: اینگیلس ف. ، انت-دیورینگ، د. ، 1076؛ ل ا ن ا نو. ا. ، متریالیزم و ایم­پیریاکریتیتسیزم، اس. ، چ. 14، ه ا م آ ن  م و ا ل ل. ، دفترهای فیلاسافی. اس. ، ج. 38؛ اساسهای فلسفة مارکسیستی-لنینی، د. ، 1977؛ ساوریمینّыی پرابلیمы تیاری پا­زننیه دیلیکتیچیسکاگا متریالیزمه، ت. 1-2، م. ، 1970؛ لنینسکیه تیاریه آترجی­نیه ا ساوریمینّیه نوکه، ت. 1-3، صافیه، 1073؛ ک آ پ ن ا ن پ. و. ، گناسیالاگیچیسکی ا لاگیچیسکی آسناوы نوک، م. ، 1074.

Инчунин кобед

سفر

سفر (عربی-تهی، خالی) ، ماه دوّم سالشماری قمری هجری، که از 30 روز عبارت است. …