نتورفلسف (از لات. natuگه-طبیعت و فلسفه) ، فلسفة طبیعت، تعبیر نظری طبیعت. ناتورفلسفه طبیعت را به طور یکلخت مورد تدقیق قرار میدهد. آده-تن بران ناتورفلسفه تعبیرن غیریتجریبی و مجرد حادثههای عالم خاص است. در ابتدا ناتورفلسفه برای تشکّل
فلسفه رل مهم بازید و از اساطیر و تخییولات موقم بیواسطه به جستجوی اساس مادّی حادثات عالم هستی کوشید. بنا بر این ناتورفلسفه را میتوان شکل اوّلین فلسفه نامید. ناتورفلسفه مدّت زیادی در تاریخ علم بنا بر کافی نبودن تجربههای علمی و تدقیق طبیعت شکل اساسی تحلیل نزری به حساب میرفت.
فیلسوفان قدیم هند و چین و یونان فکرهای جالب دقّتی بیان نموده بودند، که برای تدقیق و سنجشهای آیندة علمی تکان قوی دادند. مثلاً، فرضیة دیماکریت و ایپیکور در بارة از اتمها عبارت بودن عالم در تعریخ فلسفه و عموماً علم، اهه-میّت بغایت بزرگی را مالک بود. یا خود، قبل از این، اندیشة نتورفیلسوفان مکتب میلیت-فلیس، انکسیمندر، انکسیمین با وجود از مضمون اساطیری آزاد نبودن تخمینهایشان عاید به نخستمادّه قیمت زیادی داشت، زیرا برای دگرگون شدن تصوّرات کاسمالاگی از میان به وجود آورد.
فیکرهای دایر به ساخت کاینات، بهمنیوستگی اجرام سماوی و
هماهنگ» آنها همچو پ ساز موس-قی (پیفگار) ، ابدیت» کاینات و زمان (ارسطو) و یک سل سیل ا فکر-های بنکر از طرف نمایندگان فلسفه» طبیعت در یوناپ قدنم پیشپیهادشده تهکرسی انکشاف منبعدة فلسفه و طبیعتشناسی گردیدند.
در عصرهای میانه در شرق اسلامی در برابر زنده گردیدن افکار بیزوال یونانیان و پیش از همه افلاطون و ارسطو ناتورفلسفه مضمون عمیقتر گرفت. اندیشههای زکریای راضی، ابونسر فارابی، ابوعلیسینا، ابوریهان بیرونی، عمر خییام و دیگر در بارة طبیعت (مادّه، حرکت، زمان، مکان، نفس، گردش فلک و هکذا) از مضمونهای متریالیستی سرشار بودند.
برابر» انکشاف کاپیتالیزم در اوراپه علمهای طبیعی رونق یافت و به آنها بیشتر شوق پیدا گردید. در زمان احیای اوراپه افکار ج. برونا، ب. تیلیزنا، ت. کمپنیلّه و دیگر ناتورفلسفه را باز روح تازه بخشید. عقیدههای پنتییزم ناتورالیستی و گلازایزم انکشاف یافت. عالمان این دوره به طبیعت همچون یک عضو تام نظر نموده، پرینتسیپ اینیّت عالم کبیر و عالم صغیر را پسندیده بودند. قطع نظر از باوری طبیعتش-ناسان و عالمان این دور به عرفان، الخیمیه و امثال این در افکار آنها عاید به انکشاف، مبارزة زیدها و غیره ونسورهای مهمّ دیلیکتیکی بیان گردیدهاند.
در عصرهای 17-18 در اوراپه علمهای تجربی طبیعتشناسی رونق یافته، طرز و اصول متیمتیکی و میخنیکی بیشتر مورد توجّه قرار گرفت. بنا بر این ضرورت به ناتورفلسفه همچون اصول آموزش تبیت از بین رفت. در عصر 19 نمایندة فلسفة کلاسیکی نیمیس ف. ن. شیلّینگ ناتورفلسفه را باز به میدان فلسفه جلوهگر کرد. شیلّینگ کامیابیهای علمهای طبیعتشناسی، از جمله کشفیات ل. گلوین، ا. والت، ا. لووزی، ر. براون و دیگر را از نظر ایدهآلیزم آبعیکتیوی تحلیل و جمعبست کرد. موافق عقیدة ایدهآلیستی شیلّینگ ضدیت قطبها اساس تفرقة توحید ابتدایی طبیعت میباشد، شکلهای عالیترین باشند به همان شکلهای عادّی به سویه بلند ارتفاع یافتهاند. این فکرها مغز دیالکتیک داشته، ولی به ادیلیزم و الهیات اساس یافته بودند. کرل مرکس و فریدریخ اینگیلس موفقیت و نارساییهای ناتورفلسفه را نشان داده، در عصر 19 به آن رو آوردن را قدمی به قفا میدانستند، زیرا در این دوره متریالیزم دیالکتیک به تعبیر حادثههای طبیعت وسیلة توانایی شده، ناتورفلسفه دیگر از عهدة تعبیر و تدقیق و جمعبست کشفیاتهای علمی برآمده نمیتوانست.