موراقیب
، موراقبه (عربی مشاهده، نظارت) ، زینی حسی معرفت (نگرید انعکاس، نظریة معرفت). در فلسفة ایدهآلیستی دو طرز فهمش مراقبه را جدا کردن ممکن است، که هر دو بیواسطه با مفهوم انتویسیه علاقهمندند. فهمش یکم از افلاطون cap میزند. افلاطون مراقبه را همچون معرفت غیر ایدهها تعبیر مینمود. فهمش دوّم را ا. کنت انکشاف داد. ا. کنت مراقبه را هم به تفکر و هم به احساسات مقابل گذاشته، آن را همچون تصوّراتی در بارة اشیای یگانه شرح میداد، که باید توسط کتگوریهای معرفت معنی و مضمون خاص پیدا کند. در فیوامینالوژی ه. گوسّیرل هر دو نوع مراقبة به اصطلاح «اییدیتیکی» (اندر رسیدن به خاصیت اشیای فرد) و «اییدیتیک» (اندر رسیدن به ماهیّت اشیا) تحلیل میشوند.
متیریلیزمه تامرکسیستی معرفت را همچون مراقبه، مرحلة پست ادراک غیریفعال عالم بیرونهای میداند، که به آرگنهای حس تأثیر میرساند. «کمبودی اساسی تمام متیریلیزم پیشتره-از آن جمله متریالیزم فیییربخ هم-عبارت از آن است، که پریدمیت، واقعیت، حسنیت نه همچون فعالیّت حسی انسان، نه همچون ه م ا ل ا یه، نه به طور سوبژکتیوی، بلکه در شکل ابژکت، یا که در شکل مشاهده گرفته میشود» (مرکس کرل و اینگیلس فریدریخ، اساس مونت. ، جلد-2، 1965، صحیفة 439). مارکسیزم نشان داد، که معرفت مراقبة غیریفعال نبوده، با دگرگونسازی عالم رابطة کندنشونده دارد.