فنا (عربی -نیست شدن، خاموش شدن، مُردن) ، در تصوّف یکی از زینههای اساسی طریقت یا مقام پیش از بقا را گویند. اوّلین بار بایزید بیستامی غایه این تعلیمات را به میان گذاشته است. ماهیتش از آن عبارت است، که سالک راه طریقت، خصوصیتهای شخصی، از قبیل اراده، میل و رغبت و کیف و ذوق را از خود دور نموده، به واسطة ریاضت قلبی باید کمال یابد و از جهت معنوی به درجه و مرتبة خدایی برسد. آخر چنین معنا دارد، که صوفی به واسطة مجاهده، که اساس آن از معرفت حدسی (انتویتیوی) عبارت میباشد، حقیقت (خدا) را درک کرده، منبعد در زینة بقا تمام اشیا و حادثههای عالم بیرونه را تجلّی یا خود مظهر همان حقیقت یگانه میداند. یعنی فنا در تصوّف به درجة نیستی رسیدن را افاده نمیکند. این جا سخن در بارة خودشناسی کامل انسان و شخصیت او میرود و پیش از همه، رابطه یا خود یگانگی جوهری عالم و آدم در نظر داشته میشود.
ین اصطلاح تصوّف را صوفیان به طور گوناگون میفهمودند. یکی آن را درجة شولول میپنداشت و دیگری یگانگی جوهر عالم و آدم را قائل نشده، فقط توسط تهزیب اخلاق و ریاضت قلبی درک نمودن حقیقت را دعوا میکرد. م. حضرتقولاو.