باقیی
نبرد مهر تو از سینة من ماه کسی،
جهد کن، تا نبود در پی تو آه کسی.
خاهم از تو نفسی دور نباشم، چه کنم؟
نیست چون کار جهان هیچ به دلخواه کسی.
دل ما را چو سرشک از نظر خویش مران،
به گدایان درت هیف مکن شاهن کسی.
گر گرفتار شدم از غم عشقت، چه عجب،
خیات بسیار از این واقعه در راه کسی.
دل باقی مکن آزرده، که نیکی نبود،
ک بود در پی تو آه سحرگاه کسی.
دبیات: سخنوران سّیقل روی زمین. دوشنبه، 1973.
م. دلاوراف.