بوهنیف نعمان ابن ثابت ابن مرزبان، ملقّب به «یمام اعظم» و «سراج-ال-ائمه» (699، کوفه-767، بغداد) ، فقیه و متکلّم نامور عهد اوّل اسلام، پایهگذار رویة سنّی و مؤسس مذهب حنفیی. اولادش اصلاً از بلّ بوده، بابایش عمر ابن همّاد را زاوتا یا زوتی مینامیدند. این کلمه در زبان اوستایی و سنسکریت خواندن سرود و نیایشهای مذهبی را افاده میکند و زردشت هم خود را در «گاتها» اوستا «زاوتر» نامیده است. او با خلیف چهارمراشدی علی ابن ابیتالیب آشنایی داشته، به او بعضاً در جشنهای نوروزی هدیی تقدیم میکرده است.
پدر ابوهنیفه ثابت طبق اتّیلای مناقبنویسان، در کوفه نانوایخانهای داشت، که رزق و روزی خانواده را تأمین مینمود. ابوهنیفه در جوانی به تجارت مشغول بود و در دوکان خود «خیز» (پارچه، متاع، لباس ابریشمی) میفروخت. شغل بازرگانی او رونق داشت و دکان او به فروشگاه نسبتاً بزرگی تبدل یافته، مرکز بزرگ امانتگذاری نیز شده بود، که مردم مال و مبلغهای هنگفتی را به امانت میگذاشتند. تجارت یگانه منبة درآمد ابوهنیفه بود. فایدة از تجارت به دستامده را نه فقط برای روزگار خود، بلکه برای کمک به استادان، شاگردان و درماندگان و بینوایان صرف میکرده است.
تجریبة وصل ابوهنیفه در امور مالی به او بصیرت مفیدی در حلّ بسیار مسائل فقیهی و حقوقی بخشیده است. گر به پیگیری فعالیّت آموزشی و کسب علوم زمانه از دیدگاه ابوهنیفه پردازیم، باید قید کرد، که طبق سخنان خود او، ابوهنیفه اوّل به علم قرائت قرآن کریم و تجوید آن مشغول شده، سپس به آموزش دیگر علوم دینی و دنیوی زمانه، از قبیل صرف و نحو، علم حدیث و شعر و ادب و فلسفه شروع نمود. در جریان این آموزش از بسیار فقیهان و متکلّمان، عالمان و دانشمندان و استادان و عهد فضل زمانه-آمیر شعبی، ابویسهاق شبیی، ابن ابینوجود، قیس ابن مسلّم، ابن مورتسید، قتّاده ابن دامه، مالک ابن دینار علم آموخت.
برای آموزش و تکمیل دانش خود تقریباً 20 مراتبه به بسره سفر کرده، با عالمان و متکلّمان این شهر به صحبت نشسته است و حدود 50 مراتبه طواف کعبه نموده است. در این سفرهایش با عالمان و شیخان مشهور حجاز، مکّه و مدینه-رابیه ابن ابوبدورّهمان، عطا ابن ابوربّاه، امام باقر، عبدالرحمان اعراج، محمّد موندکر، ابن شهاب زهری، امر ابن دینار، ابدولزبیر مکّی و دیگرامولاقات نموده، راجع به مسایل گوناگون علوم شرعی و کلامی و حقوقی به بحث و اندیشه پرداخته است. ابوهنیفه اوّل فعّالیّتش را از آموزش علم کلام سر کرد و به درجهای رسید، که عهد فضل به او به عنوان مرجع و حجّت مینگریستند.
در نتیجة همین جستجو و هدف اساسی آموزش قرار دادن مسائل عقیدتی داغ آن روز، که علم کلام نو دورة بلاغتش را از سر میگذراند، ابوهنیفه با استفاده از دانش اندوخته از استادان مشهور خود و طبع و اندیشة بلند علمی در بحث و مجادله و مناقشههای کلامی شرکت نموده، نظر خود را در آنها آزادانه بیان میکرد. هنگامی که امام اعظم کاملاً وارد علم کلام شد، به خوبی فهمید، که منفعت آن برای او کم است، از این رو، ابوهنیفه از علم کلام صرف نظر کرده، به آموزش صرف و نحو و ادب و از خود نمودن فنّ شعر پرداخت، ولی عاقبت، آن را ستایش و مدح و هجو دریافته، از آن نیز دست کشید و به تحقیق حدیث پرداخت.
برای طبقهبندی حدیث و جمعآوری آنها وابسته به موضوعهای تبکبندیشده زمان طولانی لازم بود و چنین نقطه را نیز ابوهنیفه درک کرد، که اگر خطایی در این ساحه صادر کند، تا روز قیامت این گناه به گردن او خواهد بود. پس از تأمّل بسیار علم فقه را افضل تر از همة علوم فوق ارزیابی نمود و به آموزش آن پرداخت. به فکر او، هر قدر که وهای به عمق این علم میرسید، همان قدر بزرگی و مفیدی این علم برایش بیشتر معلوم میگردید. بنا بر این، او با علما، مشایخ و فقیهان و عهد بشر همنشین شده، به آموزش فقه اسلامی به کلّی داده شد و در این ساحه کامیابی بزرگی نصیبش گردید.
امیل دیگری، که ابوهنیفه را به فقه اسلامی مشغول شدن وادار میکرد، آن بود، که در جامعة اسلامی در زمان خلفای راشددین و امویه سل سیله ا مسائل شرعی و خوکوکی عرض وچود نمودند، که باعث به وچود آمده-ن اختلاف نظرخا و پیدایش فرقوو جریانهای مذهبی در داخل دین اسلام گردیدند. پریشانی و نابسامانی و جنگ و جدالهای داخلی (جنگهای جمل، سیفّین، محاربة نهروان) قلمرو خلافت را فرا گرفته بود. ارزیابی و داوری چنین مسئلههای عمدة اجتماعی و سیاسی و عقیدههای مختلف کلامی از نظر شرعی و حقوقی را ابوهنیفه وظیفة مقدّس خود میشمارد.
چونین اقدام سپارش و یا دستور حاکمی از طرف خلافت نبود، بلکه امر دل عالم و فقیه سرسپردهای بود و ابوهنیفه به خاطر تکرار نشدن چنین حادثهها در داخل خلافت و پیشگیری از نابسامانی و جدایاندازی در جامعة اسلامی دست به چنین کار مسئولیتناک زد و جامعه را به قانونمندی دعوت نمود.
گر از یک طرف درک و آگاهی ابوهنیفه از اوضاع جامعة جهان اسلامی و سعی و کوششش برای زندگی عادلانه و مسالمتآمیز مسلمانان او را به این کار وادار نموده باشد، از ترف دیگر، تأثیر عمیق استادش در علم فقاهت هماد ابن ابیسولیمان، که 18 سال تمام در دایرة علمی او دری خوانده، همدم و همنشین او شده بود، حس او را در چنین سرسپردگی در فقه (اسلامی بیدار کرده بود. او بر خلاف روش و شیوة «عهد حدیث» شر حلّ مسائل شرعی و حقوقی، با آن برداشت ذهنی، که ضمن آموزش کسب نموده بود، از دیدگاه مکتب عراقی عقلگرایانه، که مرکز آن در شهر کوفه بود، نظر کرد.
هد کوفه ابوهنیفه را همچون امام و پیشوا و خزینة زندة علم و گنجینة فقه قبول کردند. در پاسخ به این باوری 30 سال تمام زحمت کشید، تا مکتب فقیهی عقلگرایانة عراقی را همچون مرکز معارف دینی خلافت به عالم اسلام مورّفی نماید و آن را در عصر 8 به «دار-ال-فقه» بزرگ اسلامی تبدل دهد.
یمام اعظم همراه شاگردانش، که مشهورترین آنها ابویوسوف یعقوب ابن ابراهیم ابن حبیب کوفی و محمّد ابن حسن شیبانی میباشند، توانست، که سبب نابسامانیهای از دورة عثمان تا به زمان ایشان، ماجراهای اجتماعی و سیاسی و بحثهای مذهبی و عقیدتی بوجودامده را از جهت حقوقی ارزیابی نمایند و در دوام سی سال پیوسته به تدریس، مطالعه، بحث و تحقیق و نتیجگری در مسائل شرعی و حقوقی مشغول شود. مدرسهای، که ابوهنیفه رهبری آن را به عهده داشت، همراه شاگردان باوفایش به قولی به 60 هزار و به قول دیگر به 83 هزار مسائل فقه و پاسخ گفت، که این فتواها در جریدة دانشنامة فقه اسلامی ثبت شدهاند. امام اعظم تمام عمر بابرکت خود را به تحقیق و آموزش مسائل فقهی، کلامی و علوم شرعی صرف نمود. این شهرت او نه فقط در حلّ و فصل مسائل دینی ظاهر میشد، بلکه او همچون اوّلین عالم ساحة معارف اسلامی یکی از پایهگذاران اساسی مذهبی عهد سنّت و جماعت گردید.
خوسوسیّتهای شخصی ابوهنیفه راجع به تقواداری، پرهیزکاری، باتمکینی، سخاوتمندی، خواجهتبراری، آداب و رفتار و معاملة خوب، حتّی طرز لباسپوشی او را شاگردان و مناقبنویسان و با استناد به آنها، دیگر محقّقان در آثارشان با حسن نیت درج نمودهان. به ابوهنیفه وظیفههای گوناگون در دربار خلافت پیشنهاد شده است، از جمله پیشنهاد ابویزید هوبیره به وظیفة قاضیگی یا متصدّی «بیتولمال» (خزینة خلافت) ، پیشنهاد منثور دوانقی به وظیفة قاضیالقضات و چندین پیشنهادهای دیگر را نامبر نمودن ممکن است. ولی او همة آنها را رد نموده، بران چنین رفتارش زجر کشیده است و حتّی تازیانه دیده است.
برای نپذیرفتن وظیفه عاقبت از دست منثور عبّاسی، که او را به حبس انداخته بود، به طرز نامعلوم این جهان را پدرود گفت. تربت او در هوجیران بغداد است، که امروز با نام «ههای-ال-اعظمیه» مشهور میباشد. تا به روزگار ما آثار بیواسطة ابوهنیفه آمده نرسیدهاند و بنا به قول بعضی محقّقان، شاید هم اصلاً وجود نداشتهاند. ولی شاگردان ابوهنیفه گفتهها، سخنرانیها، خطابهها، ملاحظهها و رعیو عقاید استاد خود را جمعآوری کرده در شکل کتاب به رشتة تحریر درآوردهاند. فتواهای او بیشتر به قلم خود ابوهنیفه منسوب بودهاند. آثار جمعآوریشده، که مناقبنویسان عصرهای بعدی نیز به آنها اشاره نمودهاند، اکثراً به موضوعهای کلامی، اخلاقی و دینی بخشیده شدهاند.
موهیمترین اثر او «فقه اکبر» میباشد. در فیخریست آثار ابوهنیفه کتاب «ال-وصایا» موقع مخصوص دارد، زیرا آن مسائل دورههای آخر فعالیّت امام اعظم را در بر گرفته، شامل جهتهای کلّی مکتب حنفی اهل سنّت و جماعت میباشد. در آن نصیحتهای ابوهنیفه به شاگردان گرد آورده شدند. «مسند» ابوهنیفه عبارت از مجموع حادثهایی میباشد، که شاگردان و پیروان بعدی او مرتّب ساختهاند. اثر نسبتاً خرد، ولی معتبر امام اعظم «رساله الا عثمان ال-بتّی» میباشد، که در پاسخ به فقیه و متفکّر مشهور بسره عثمان ابن سولیمان ال-بتّی (وفاتش 860) نگاشته، نظرن مورجیگرایانة خود را به طور احسن دفاع نموده است. «ال-عالم و-ل-متألّم» دارای سؤال و جوابهای زیادی بین استادان و شاگردان در بارة تعلیمات ارجایی حنفیه میباشد. پیروان این مذهب آن را در عصر 10 به رشتة تحریر درآوردند. دو مطلب جالب توجّهیست، که ماهیتاً موقع و موضع امام اعظم را در تشکّل معارف اسلامی افاده میکنند. مسئلة اوّل از آن 102 عبارت است، که او در تعلیمات خود از هر گونه عقیدههای افراطی دوری جست و در بین جریانهای گوناگون دارای خصوصیت سیاسی و عقیدتی موقع وسطی را انتخاب نمود. این عمل او برای متّحد ساختن جامعة به گروهها تقسیمشدة اسلامی (خارجیه، مورجیه، معتزله، شیعه و غیره) ، معیار عمل قرار دادن مناسبتهای اجتماعی و سیاسی و دست کشیدن از منفعت و درخواستهای گروههای افراطی مساعدت کرد.
متلب دوّمی، که به آن اشاره شد، مربوط به حلّ و فصل مسایل شرعی و حقوقیست. این مسئله از آن جهت دارا اهمیت است، که ابوهنیفه به اصول تحقیق و بررسی سنّتی عنصرهای تازه وارد نمود. «اصحاب حدیث» تنها دو مرجة اصلی-قرآن و سنّت را در امور شرعی و حقوقی استفاده میبردند، ولی ابوهنیفه به آن قیاس، استحسان، عرف را داخل کرد و مسائل اجماع و فتوا را تکمیل نمود. آن چه به مطلب اوّل تعلق دارد، ابوهنیفه حاکم راستین را خدا میداند، که پیامبر را رسول خدا بر حق میشمارد. پس شریعت این قانون خدا و پیامبر اوست و دیگر قانونهایی، که از آن برتر و افضلتر باشند، وجود ندارند.
وابسته به همین مسئله امام اعظم تعریف کفر و ایمان، مضمون گناهان کبیره و صغیره، اقرار و اعتقاد، امر معروف و نهی از منکر، خصوصیتهای سلطان و مناسبت او به رعیت، همچنین بحث جایگاه الهی و قدیم یا حدیث بودن قرآن کریم را همواره مسائل حقوقی، میراثی، مدنی، مناسبتهای خانوادگی، عایلوی، میشی و غیره ارائه نموده، نظر خود را نسبت به آنها بیان کرده است. آنها اساس تعلیمات مذهب سنّی گردیدند. به فکر ابوهنیفه ایمان مرادف به اقرار و اعتقاد است، ایمان داشتن، یعنی «اقرار شدن و اعتقاد داشتن به خدا و رسول است». در «ال-وصایا» او این مسئله را با مثالها شرح داده، در فصل اوّل آن نوشته است، که «ایمان اقرار کردن به زبان و تصدیق کردن با دل است.
یقرار تنها ایمان (حساب) نمیشود، زیرا اگر ایمان حساب شود، البتّه همة منافقان مؤمن حساب میشدند. اصل ایمان زیاد و کم نمیشود، زیرا نقصان ایمان بی زیادشوی کفر تصوّر نمیشود. و زیادشوی ایمان بی کمشوی کفر تصوّر نمیشود (یعنی یک شخی هم کافر و هم مؤمن نمیشود)». راجع به اصول فقه ابوهنیفه یگانگی الای و عقاید مجتهدان و فقیهان صاحبفتوا را اجماع مینامد، که منبع و مرجة سوّم فقه اسلامی محسوب میشود. آن در زمان خلفای راشددین به رسمیت درآمده بود و ابوهنیفه آن را تکمیل داد. مرجة سوّم فقه اسلامی قیاس است، که آن منبة نو واردکردة امام اعظم در علم فقاهت میباشد. دیگر مذهبهای اهل سنّت و جماعت نیز آن را قبول نمودند.
در اصول قیاس ابوهنیفه تنها به معرفت چیزی، که احکام به آن دلالت میکند، قانع نشده، به وصفی، که برای آن مؤثر و حکم عمومی به احکام میبخشید، مورد استیفاده قرار داده، از آن نتیجهگیری میکرد. برای مثال، نوشیدن شراب در دین اسلام حرام است، که در این باره در دو منبة اساسی-قرآن و سنّت سخن رفته است. ولی در بارة نوشیدن آب جو (پیوا) در این دو مرجه چیزی گفته نشده است. ابوهنیفه از روی قیاس حکم اوّل خلاصه میبرآورد، که چون نوشیدن شراب و آب جو به نفس انسان ضرر میآورند و مخمورکنندهاند، یعنی هر دو دارای یک خصوصیتند، نوشیدن آب جو نیز حرام است.
یستیهسان اختراع بزرگ ابوهنیفه میباشد، که آن را معمولاً قیاس بر قیاس یا قیاس دوگانه میخوانند و هدف از آن احتیاط و مواظبت و به اشتباه راه ندادن در حکم شرعی و حقوقی میباشد. راجع به فتوا قبلاً اطّلاعات مقدّماتی همچون منبة علم فقه ارائه گردید. یکی از اسلهای مهمی، که امام اعظم همچون منبة فقه اعلان کرد، عرف بود. عادت و عرف مردم با علاقة عقلی امر تکرارشونده است و به همین سبب آن را صرف نظر نمودن نشاید.
همین طریق ابوهنیفه و پیروان مکتب او، که در ادبیات دینی با نام «اصحاب رعی» معروفند، در حلّ و فصل مسائل بحثاور فقیهی همچون مرجع از قرآن و سنّت، اجماع، قیاس استفاده میکردند، سپس رو به استحسان میآوردند و در آنها اگر چیزی پیدا نکردند، مطلب را در عادت شاییع در بین مردم جستجو مینمودند، که آن با اصطلاح «عرف» مشهور گردید. برای چنین مناسبت «اصحاب حدیث» ابوهنیفه و شاگردان او را به مناسبت عقلگرایانه ایبدار کرده بودند. ولی امام اعظم انتقاد آنها را قبول نداشت و موقع وسطی اشغال نمودن خود را بار دیگر با سخنانش ابراز داشت.
با تشبث پرزیدنت جمهوری تاجیکستان امامعلی رحمان سال 2009-سال بزرگداشت متکلّم و فقیه نمایان عهد اوّل اسلام، مؤسس مذهب حنفیه امام اعظم ابوهنیفه در تاجیکستان با طنطنه جشن گرفته شد، که در این همایش قریب از همة مملکتهای دنیای اسلام نمایندگان بلندمرتبه اشتراک و سخنرانی نمودند.
د .: حضرتقولاو م. ، اسلام و ابوهنیفه. د. ، 2009؛ ابولفوتوه محمّد ابن ابولکریم شهرستانی: ال-ملل و ن-نیهل، ت. ، 1350؛ ابومنصور ابدولقاهیر بغدادی، تاریخ مذاهب اسلام یا ترجمة«فرق بین-ال-فیرق»، تبریز، 1333؛ مدیلونگ، فرقههای اسلامی، ت. ، 1377؛ تاریخ فلسفه در اسلام، با کوشش م. شریف، ج. 1 ت. ، 1362؛ ج. 2، ت. ، 1365؛ دایرت-ال-معارف بزرگ اسلامی، ج. 8. ت. ، 1377؛ سعیدریزا خسروشاهی، ال ال ا ظهور فیرق و مذاهب اسلامی، ت. ، 1341؛ علیاصغر هلبی، تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام، ت. ، 1376؛ ملّا علی ابن سلطان محمّد ال-قاری، شرح-ال-فقه-ال-اکبر، د. ، 2008؛ محمّد
بوزهره، ابوهنیفه، خیاتیهی، اسریهی، آرایهی و فقهیهی، قهیره، 1997.
م. حضرتقولاو.